درمورد نوید افکاری... نمیدانم چه بنویسم. یک چیزی توجه مرا به خودش جلب کرد که صرفا مشاهده شخصی در گروه کوچک همکلاسیهای خودم است. آنها که شوق رفتن به فرهنگیان (دانشگاه پرورش معلم) را دارند، خیلی کم دغدغههای جاری اطلاعات دارند یا غالبا با من که نمیدانم ماجرا از چه قرار است رد میشوند. سیستم زندگی در ایران یکجور فرسایشی شده است که فقط حال ادامه زندگی را به آدم میدهد و دروس مدرسه را هم اگر خوراک دام کنند بنظرم بد نیست. منی که اینجا مینویسم هم چیزی بلد نیستم ولی وقتی یکی را میبینم که میخواهد بخاطر حقوق ثابت معلمها برود فرهنگیان و حتی از من هم کماطلاعتر است... نمیدانم... اینجور مواقع به سیستم آموزشی که از همیشه حالبهمزنتر شده فکر میکنم.
به امروزِ ایران که به قول یکی مثل کمپ زلزلهزده است و همهچیز روی هوا.
به ۲۰ سال بعد که با این پرورش نوجوان قرار است با چه کشوری مواجه باشیم.
اصلا خودم قرار است با این حجم از ظلم دیدن و به خودم بیمعنایی تزریق کردن، چه شکلی باشم.ه
حقم است اگر کسی بهم بگوید چرا از دیگران غر میزنی. ولی راستش اینها غر هم نیست. مشاهدات میدانی است که دلم خواست خارج از دفتر خاطراتم بنویسمش
به ۲۰ سال بعد که فکر میکنم، همهچیز از امروز هم بیمعناتر میشود. دوست دارم بدانم اعتراضات بعد آبان قرار است سر چی باشد؟ و سرکوب بعدی به چه شکل؟
کسی نوشته بود اعتراضات آبان بخاطر این بود که قشر ضعیف که دیگر چیزی برای از دست دادن نداشت و تهدید واقعی هم به آنها بود. ما قشر متوسط هنوز چیزهایی برای از دست دادن داریم و تا اینها هستند به فکر این کارها کم میافتیم؛ لااقل اکثرمان. امروز به خیابان رفتن زیر نظارت حکومتی که عبایی از کشتنت ندارد آن هم برای کشته شدن یک آدم غیر از خودمان، با آنکه زیر پوستهایمان میجوشد و غلغل میکند، احتمالا انجام نمیشود.
.ما قرار است به درازای یک عمر غصه بخوریم
خشم من پشت جمله《همهچیز بیمعنی است》پنهان شده. از عمل نکردن خجالتش آمده و دلش میخواهد همانجا جا خوش کند...
ج.ا با این اوضاع نابسامان اقتصادی قرار است تک تک ما قشرهای متوسط را تبدیل کند به قشر ضعیف و آن روز دور مباد که ما همه با هم فریاد بیاییم.
.فریاد واقعی
نه فریاد توییتی و وبلاگی و اینستاگرامی. اینها برای جهان اولیها شاید جواب بدهد ولی برای ما که یک هفته را بدون اینترنت سر کردیم، صرفا ابزاری است برای پیگیری دغدغههای کوچک.