وقتی روز به‌ روز بزرگتر می‌شوی

روایت رشد من

فاطمه.ح
متولد 81 ام. اوایل دهه 90 دهه‌هشتادی بودن در این فضا خیلی حس پرافتخاری به بهم می‌داد چون همه یا دهه هفتادی بودند یا دهه شصتی. من از 13-14 سالگی شروع کردم به نوشتن.


روانشناسی را در دانشگاه انتخاب کردم. برخلاف خیلی‌ها که به هوایِ بیشتر شناختن خودشان وارد این رشته می‌شوند، توهمِ کشف خودم را نداشتم.
اما کشف شدم، توسط خودم. هویتم را لابه‌لای درخت‌های خوابگاه خوارزمی کرج پیدا کردم و در مسیر تکراری کرج به گیلان جا گذاشتم.


دوست دارم یک کاری کنم. هر کاری. اینجا کارم نوشتن است و صادقانه بگویم، دوست دارم خیلی خوب بنویسم. هدفم از این وبلاگ از سال 1402 دیگر همین است.

***
به راه بادیه
به راه بادیه
بادیه بادیه
به راه به راه
نشستن باطل
نشستن باطل
باطل باطل
مراد مراد


بایگانی

taxi driver

سه شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۶، ۰۳:۵۹ ب.ظ

راننده‌تاکسی‌های تقریبا زیادی دیدم فکر کنم. هر کدومشون یه جورین اما فقط بعضیاشون در ذهنمون می‌مونن. دلایل مختلفی می‌تونه داشته باشه: خوش‌اخلاقیشون، بدخلاقیشون، اخلاق عجیبشون! امروز برای چندمین بار سوار ماشین یکی از این عجیب‌وغریب‌ها شدم. نه اینکه یه خصیصه خیلی شگفت‌انگیز داشته باشه ولی تاحالا اینطور رفتار رو ندیده بودم در راننده‌تاکسی‌ها. 

ویژگی عجیبش اینه که خیلی پرانرژی و هیجانیه! راننده تاکسی‌ها قریب به اتفاق افراد کسل‌کننده‌ای هستن. یه شغل تکراری، البته با آدمای مختلفی که از بس مختلف هستن، تکراری و عادی شدن! واسه همین خیلیهاشون خیلی سرد و بی‌روحن یا اینکه مشکلات زندگی حال پرهیجان بودن رو براشون باقی نذاشته. اما این راننده تاکسی‌ای که گه‌گداری می‌بینم، هر روز صبح یه جوری رفتار می‌کنه انگار الان قرار عملیات غیرممکن nاُم رو انجام بده! با چشمای تیزبینِ عقاب‌گون و یه اشتیاق عجیبی نسبت به شکار مسافرها از هرخیابون و کوچه‌ای که رد می‌شه یه جور خاصی دنبالِ طعمه‌س و همیشه دست به فرمونه که به سمتش ترمز کنه و رو هوا بزنتش!
البته اقرار می‌کنم خیلی وقت‌ها اعصاب آدم خورد می‌شه! اخه اینقدر هیجانی رانندگی می‌کنه که حسِ نشستن پشت ماشینِ baby driver  به آدم دست می‌ده، هی اینور اونور می‌شی و باید ببینی بالاخره طعمه‎ش به دام میوفته یا نه.
همه راننده‌تاکسیا شاید چند روز در سال یا ماه اینجوری باشن ولی اینکه یه نفر هر روز همینطور باشه واقعا نوبره :)
موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۶/۰۹/۰۷
فاطمه .ح

نظرات  (۹)

قدیما (خیلی قدیما البته) یه بلاگر می‌شناختم که راننده بود و خاطراتشو می‌نوشت. آدرس وبلاگشو گم کردم :( فکر کنم وبلاگشم تعطیل کرد و چند ساله بی‌خبرم ازش
پاسخ:
ووو چه جالب :)

دقیقا منم ی وبلاگ میخوندم نویسنده ش راننده بود. و چقدر هم خوب مینوشت. ولی نمیدونم چی شد ک الان دیگه نیست تو فهرست وبلاگهام.

جالب اینجا بود که معمولا توی متن هاش از * استفاده میکرد و در انتها درباره کلمه، عبارت یا اصطلاحی ک تو متنش بود توضیح میداد. تقریبا همیشه. 
فکر کنم قدیم تر آدرسشو بهت داده بودم. فکر کنم
پاسخ:
درسته، یادم اومد. آدرس رو داده بودی اما فکر کنم حذف کرد وبلاگش رو.
آیا واقعا کار و شرایط کاری میتونه شخصیت ما رو عوض کنه ؟!
پاسخ:
سوال خوبیه، یه دیدگاهی هست که تقریبا همه‌جا می‌گه به آدمش بستگی داره! (البته درسته اما باید درصد اونهایی که تغییر میشن رو نسبت به تغییرنشده ها حساب کرد که منطقی شه)
اما بنظرم اگه بخوایم از یه دیدگاه کلی نگاه کنیم، آره میتونه.
من میگم اگه شما شرایط رو انتخاب نکنید ، شرایط چگونگی زیست شما رو کنترل خواهد کرد.
پاسخ:
خوب می‌گی 👌👌
۱۳ آذر ۹۶ ، ۱۲:۲۹ Vincent Valantine
سلام
اگه اشتباه نکنم تو وبلاگ قبلیت از راننده تاکسی نوشته بودی که گفته بود ان شائ الله تو برای کنکور افتخار آفرینی میاری :دی (البته هرچی گشتم پیدا نکردم متنشو:|)
من وقتی با این راننده تاکسیا روبه‌رو میشم اولش ممکنه یکم عصبی بشم ولی بعدش میگم مگه چیه خب دنبال روزی حلال خودشهو داره براش با تمام وجودش تلاش میکنه پس براش آرزوی موفقیت کن :)
کلاً وقتی سوار ماشین می‎شم بعدش راننده نمی‎تونه کسی دیگه سوار کنه حس بدی پیدا می‎کنم :دی
پاسخ:
سلام. اوه چطور یادته :|
آره گفته بود. خب بخاطر اینه که رمزدار کردم پستها رو. البته فکر کنم بهت دادم رمز رو. شایدم پستشو پاک کردم؟ اونشب که رمز دار کردم بعضی رو جذف کردم.
عصبی شدن که حتمیه، چون واقعا رو مخ میرن :))

چرا نمیتونه سوار کنه؟
۱۵ آذر ۹۶ ، ۱۱:۳۹ Vincent Valantine
خب فکر کنم هم دقیق می‎خونمت هم حافظه‌ام بد نیست :))
منظورم این بود اگه کسی سوار نشه به صورت تئوری که می‎تونه سوار کنه منظورم این بود در عمل بدشانسی بیاره :دی
پاسخ:
آها
۱۷ آذر ۹۶ ، ۱۰:۴۴ آسـوکـآ آآ
خدایی بعضیاشون یه حرفایی میزنن
انگار مطالعه شون از مایی که دانشگاه رفتیم بیشتره :|
والا بخدا :|
پاسخ:
البته من هنوز دانشگاه نرفتم:))
و تاکسی‌های اطرافمونم کم‌حرفن خیلی
۱۸ آذر ۹۶ ، ۰۵:۳۲ آسـوکـآ آآ
میری انشاالله
و تجربه میکنی چیزهای جدیدو
تو مسیر جانبازان به بخسازی یه آقایی خیلی اهل بحث فلسفیه و من خودم ازش چندتا حدیث یاد گرفتم:(
یه آقایی هم تو مسیر یخسازی به گلباغ تو ماشینش کتاب امانت میده به مردم
اون هم خیلی جالبه و شخصیت عجیبی داره
امیدوارم سوار این دو تا تاکسی بشی یه روزی
پاسخ:
یه جوری گفتی انگار میدونی کدوم دانشگاه قراره برم و به چه مسیرهایی بخورم:))
ممنونم
کامنت اخر و جوابی که بهش دادی فقط 😂 

بهترین راننده تاکسی ای که دیدم اونی بود که تو پنج دقیقه به من اموزش زدن مخ دختر توی تاکسی رو داد 😂

البته روش هاش خیلی بی حیایی بود + 😂
پاسخ:
:))))

عجب-__-

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">