وقتی روز به‌ روز بزرگتر می‌شوی

روایت رشد من

فاطمه.ح
متولد 81 ام. اوایل دهه 90 دهه‌هشتادی بودن در این فضا خیلی حس پرافتخاری به بهم می‌داد چون همه یا دهه هفتادی بودند یا دهه شصتی. من از 13-14 سالگی شروع کردم به نوشتن.


روانشناسی را در دانشگاه انتخاب کردم. برخلاف خیلی‌ها که به هوایِ بیشتر شناختن خودشان وارد این رشته می‌شوند، توهمِ کشف خودم را نداشتم.
اما کشف شدم، توسط خودم. هویتم را لابه‌لای درخت‌های خوابگاه خوارزمی کرج پیدا کردم و در مسیر تکراری کرج به گیلان جا گذاشتم.


دوست دارم یک کاری کنم. هر کاری. اینجا کارم نوشتن است و صادقانه بگویم، دوست دارم خیلی خوب بنویسم. هدفم از این وبلاگ از سال 1402 دیگر همین است.

***
به راه بادیه
به راه بادیه
بادیه بادیه
به راه به راه
نشستن باطل
نشستن باطل
باطل باطل
مراد مراد


بایگانی

Enigmatic Feeling

يكشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۶، ۱۲:۰۰ ب.ظ

گاهی احساس می‌کنم "کار ما نیست شناسایی راز گل‌سرخ" خود حقیقته. حس میکنم که صرفا لازمه در افسون گل‌سرخ شناور باشم.

یه روزایی هست که به واسطه‌ی کتاب، فیلم، انیمه یه تصویری از جهانی که همیشه بنظرم می‌رسه آرمان‌شهر انسانیه رو ببینم و بعد به واسطه‌ی همون چیزی که باهاش آشنا شدم، تصویری که داشتم خراب بشه. جهانی که بجز خوبی و صداقت و عدالت چیزی نداره. البته اینکه خوبی و صداقت و عدالت چه چیزی معنا می‌شن و در چه قالبی اندازه‌گیری می‌‌شن هست که همه‌چیز رو خراب می‌کنه. تو آرمان‌شهر قصه‌ها همیشه آدمایی هستن که در ابعاد اون قالب‌های اندازه‌گیری شده نمی‌گنجن. استعدادهاشون در پرتو این  قالب‌ها نمایان نمی‌شه و برهمین اساس عدالت آرمان‌شهر براشون رنگ می‌بازه. کسایی که دوست دارن کارهای معمولی رو به روش‌های معمولی انجام بدن و هزاران موردی که باعث می‌شه اون آرمان‌شهر یه آرمان‌شهر نباشه...

اما اینجا من، یه آدم معمولی، مثل خیلی از آدمای معمولیِ دیگه هر روز به یه آرمان‌شهر فکر می‌کنم. هر روز به یه چیزی که قراره بیاد و بدی‌ها رو ببره و حالمو خوب کنه. البته چیزی که اغلب اوقات حس می‌کنم اینه که دنبال یه حال‌خوب‌کن ویژه‌ای می‌گردم. یه چیزی که یه اشتباقِ وصف‌ناپذیرِ عجیب الخلقه‌ای رو درونم به راه بندازه و من رو از چیزی که هستم تمیز بده. از طرفی این رو در بقیه هم می‌بینم که دنبال یه حال‌خوب‌کن برای نابود کردن رخوتیِ که در اعماق وجودشون وجود داره می‌گردن. همه‌ی کسایی که مثل من دارن با این تکنولوژی می‌رن جلو، خلاهای کوچک و بزرگ در زندگیشون پیدا می‌کنن، هر روز صبح که بیدار می‌شن ناله می‌کنن که حالا این خلاها رو باید چجوری پر کرد و ...

از طرفی وقتی می‌رم اینستا عکس‌هایی می‌بینم که یه فنجون چای داره. طرف زیرش نوشته "زندگی شاید این است"

میام وبلاگ دو صفحه متن می‎خونم که به "گاهی باید با خودت خلوت کنی" برسم.

دوباره همه واسه آرامش وجودشون تصمیم می‌گیرن که در افسون گل‌سرخ شناور باشن و برای بار هزارم تلاش می‌کنن که راز گل‌سرخ رو شناسایی کنن.

کلا فکر نکنم تا الان در موقعیتی بوده باشم که این دو تا در من به تعادل برسن. لابد باید بگم "شاید زندگی این نامتعادل بودن است"!! نه شایدم نیست. فعلا که زندگی معلوم نیست چیست.





در مورد انیمه:

-دث‌نوت Death Note آخراشم.

-سایکو-پس Psycho-pass فصل اول رو دارم می‌بینم. (2 فصل)

ژانر هردوشون روان‌شناختیه. شما هم ببینید.


سایکو-پس موسیقی‌های جالبی داره. البته من از خواننده‌های ژاپنی و خوندنشون چندان خوشم نمیاد.

  Enigmatic Feeling رو پیشنهاد می‌کنم بشنوید.

نظرات  (۵)

حقیقتی که من بهش پی بردم اینه که هیچکس معمولی نیست.اصلا معمولی یعنی چی؟افرادی رو میشناسم که به نظرم معمولی میان اما خوب اونا هم زندگیاشون شیوه های خاص خوش رو داره مثلا اگه از زندگی من یه انیمه فانتزی و تخیلی بسازن از زندگی اونا یه انیمه ماجراجویی و برشی از زندگی میسازن ... یا یکی هست که سرش برای دعوا درد میکنه رو با ژانر هنرهای رزمی میسازن...
زندگی دقیقا تعادله! البته روزای فوق العاده کم پیدا میشن...
پیشنهاد من اینه که اگه یه روز عالی رو پشت سر گذاشتی به همه چی شک کن! مطمئن باش یه ذره یه ذره قراره حسابشو پس بدی...


پاسخ:
بله از این دید هم می‌شه نگاه کرد. البته واژه‌ی "معمولی" واسه من لزوماً بارمنفی نمیاره. در حقیقت من حس می‌کنم همین معمولی بودن و شگفت‌انگیزی خاصی نداشتن یه بخشی انسانه. عین همون رخوت که بخشی از انسانه.

جمله آخرت آشنا بود:)
خیلی پست خوبی بود. دوسه بار که خوندم بیشتر لذت بردم. شاید به حال خودم هم بستگی داشت و دیگر چیزها. 
و نظر دیگرم درباره پست شاید برای خودم و بقیه خیلی تکراری باشه اما تکرار همیشه هم بد نیست شاید هم اینجا باشه که اگر هست پیشاپیش عذرخواهی میکنم.
به نظرم رسید که بگم خالق گل سرخ اگر وجود داشته باشه و شناختنی باشه و انسان بتونه بشناستش و مراحل دیگر، اگر انسان با اختیارش به هر دلیلی به اون سمت نره خیلی در حق خودش جفا کرده و چیز بسیار بزرگی رو از دست داده.
این نظر منه. در حد عقل خودم...
پاسخ:
ممنونم.
نه تکرار بد نیست.
گل‌سرخ بنظرم تو این شعر لزوما جهان ما نیست. حتی خود خالقی که میگی (و همه‌ی چیزای اطرافمون) رو میتونه در بر بگیره. البته حرفتو قبول دارم؛ احتمالا اون موقع یکی ضرر میکنه با شرایطی که توصیف کردی! :)
شاید هم. همیشه فکر میکردم گل سرخ مخلوق هست و از خالق جدا. شاید هم.
شاید هم اصلا از هم جدا نباشند. نمیدونم.
پاسخ:
Me too
ال رو بیشتر دوست داری یا نییر رو؟ :دی
پاسخ:
ال :)))))
چرا دبگه آپدیت نمیکنین وبلاگو؟
لطفا آپدیتش کنید، امیدواریم در عمه حالت، حالتون خوب باشه، گرچه دورید از ما
پاسخ:
سلام ببخشید...
بله پست می‌کنم، مرسی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">