خود
خیلی وقته که اینجا ننوشتم انگار. همین دو دقیقه پیش حموم بودم، اومدم پنل رو باز کنم ببینم اینورا چخبره. زیاد وبلاگ نمیخونم، گاهی الکی وب سایر دوستان رو که ازین کنار چشمک میزنه باز میکنم که ستارهش بپره و زیاد نشه :))
تو حموم داشتم فکر میکردم که چقدر سرم شلوغ شده!
چارت ادبیات رو اون هفته قرار بود بدم ولی ندادم و فقط تا فردا وقت دارم برای آمادهسازی و دادن به مهدیه؛ از کار گروهی خوشم نمیاد و معمولاً هم سرگروهش میشم.
در عین حال باید تاریخ بخونم، یکم اسپیکینگ کار کنم، کتاب بخونم که البته گمونم دو مورد آخر امروز وقت نمیشه!
در ضمن، پاور منطق و یه سازه برای ورزش و یه ایده واسه تدریس زبان هم باید تا یکی دو هفته دیگه أماده بشه.
فلشکارتهای جدید لغات عربی و فارسی رو وارد نکرده بودم و جلسه قبل سر حفظ کردن لغات بدبختی کشیدم.
یه کتابی که جدیدا دارم میخونم و به حقوق حیوانات ربط داره رو تا ص ۱۴ خونده بودم و بعد از خونده بودن چیزایی که ازش فهمیدم رو در قالب وویس ضبط کردم و امروز دوست دارم دوباره گوش بدم بهش و بیشتر بخونم. اگه بشه.
وگن بودنم پابرجاست و گاهی حس میکنم خیلی از لحاظ ننوشتن افکارم در مورد جزئیات گیاهخواری و تفکراتم نسبت بهش اینجا کمکاری کردم. نه تنها اینجا بلکه هر جایی. بجز خلوت خودم که زیاد بهش فکر میکنم.
پادکستهای علیِ مراد رو گوش میدم (@radiosang )
هشتگ جدیدش #رابطه هست. تقریبا بداههگوییه و همچنان گوش دادنش لذت بخشه و گاهی سوالاتی رو پیش میاره و گاهی هم به برخی سوالات قدیمی از دیدگاه خودش پاسخ میده، جوری که باعث میشه من در دیدگاهم تجدید نظر کنم (یا نکنم).
یادم نمیاد تو کدوم شماره از سریِ #رابطه بود که گفت بعضی وقتا یه سریها (که معمولاً دخترها هستن)، میان به طرف مقابل میگن (یا برای بقیه بازگو میکنن) که تو فقط منو بخاطر خوشگلیم، ثروتم، اندام و الخ میخوای، منو واسه خودم نمیخوای.
(یه دیالوگ آشناست که ناراحتم قبلاً راحت از کنارش گذشتم!)
تو پادکست گفت خیلیها این حرفو میزنن، اما منظورشون از "خودم" چیه؟ اونا چی در خودشون دارن که میتونن به یه رابطه هدیه کنن؟ من چی در خودم دارم که میتونم در یک رابطه ارائه کنم؟
یه هفتهس دارم بهش فکر میکنم.
"خود" من چی داره که در یک رابطه به اشتراک بذاره؟
جواب خاصی براش پیدا نکردم. خیلی کمه. نمیدونم، محدوده...
حالا دارم فکر میکنم چطور میتونم "خود" من رو غنی کنم؟