وقتی روز به‌ روز بزرگتر می‌شوی

روایت رشد من

فاطمه.ح
متولد 81 ام. اوایل دهه 90 دهه‌هشتادی بودن در این فضا خیلی حس پرافتخاری به بهم می‌داد چون همه یا دهه هفتادی بودند یا دهه شصتی. من از 13-14 سالگی شروع کردم به نوشتن.


روانشناسی را در دانشگاه انتخاب کردم. برخلاف خیلی‌ها که به هوایِ بیشتر شناختن خودشان وارد این رشته می‌شوند، توهمِ کشف خودم را نداشتم.
اما کشف شدم، توسط خودم. هویتم را لابه‌لای درخت‌های خوابگاه خوارزمی کرج پیدا کردم و در مسیر تکراری کرج به گیلان جا گذاشتم.


دوست دارم یک کاری کنم. هر کاری. اینجا کارم نوشتن است و صادقانه بگویم، دوست دارم خیلی خوب بنویسم. هدفم از این وبلاگ از سال 1402 دیگر همین است.

***
به راه بادیه
به راه بادیه
بادیه بادیه
به راه به راه
نشستن باطل
نشستن باطل
باطل باطل
مراد مراد


بایگانی

حرف‌های ناگفته

شنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۷، ۰۶:۴۳ ق.ظ

مغزم درحال ترکیدن است. از دیروز در ذهنم دارم با شخصی صحبت می‌کنم. هی صحبت می‌کنم، هی صحبت می‌کنم و صحبت‌هایم تمامی ندارند. دیشب خوابم نبرد، چون با او حرف می‌زدم. صبح که بیدار شدم، هر لحظه جملاتی در ذهنم ساخته می‌شد. یک مکالمه‌ی ذهنی را می‌نوشتم، حس می‌کردم، یک مکالمه را زندگی می‌کردم و دوباره از اول. دوباره با کسی در ذهنم حرف می‌زدم. حرف‌هایی که مدت‌ها بود پوسیده بودند. حرف‌هایی که حالا فقط در یک روز خاص می‌توانستم تخلیه‌شان کنم. و در سایر روزها، باید در ذهنم آن‌ها را تحمل کنم. خسته شدم. حتی الان که دوباره و دوباره درحال مکالمه ذهنی‌ام، خسته شده‌ام. دلم می‌خواست همان بار اول به ذهنم بگویم دست از سرم بردار! اینقدر حرف نزن!‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کارهایی در زندگی دارم که توجه مرا طلب می‌کنند. ولم کن...

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۷/۱۲/۱۱
فاطمه .ح

نظرات  (۵)

۱۱ اسفند ۹۷ ، ۱۵:۰۲ محمود بنائی
این ذهن درگیر، اپیدمی شده این روزها، کاش میشد با خونه تکونی عید پاکش کنیم بریزیم بره همشو. 
پاسخ:
دارم سعی می‌کنم مشکلاتی که این درگیری‌ها رو پیش آورده خل کنم، حالا عید هم نشد که ایرادی نداره :)) ولی به طور نمادین عید میام اطلاع می‌دم چطور شد😅
خیلی خیلی خیلی فرسایشی‌طور اذیت می‌کنه آدم رو این حرف زدن با آدمای واقعی توی ذهن یا ساختگیِ ذهن و از این قبیل. من که رسماً انرژیم تحلیل میره بعدش :/ واسه من یه‌جور وسواس‌گونه هم شده، به‌صورت صعودی بیش‌تر کش پیدا می‌کنه و هربار بیش‌تر از قبل باید حرف بزنم تا ول کنه -_-
پاسخ:
آره، واقعاً. باز خوبه من وقتی تو یه محیط اجتماعی و تقریباً شاد قرار بگیرم مثل مدرسه، حرف‌زدن‌های فکرم می‌خوابه. وگرنه اگه قرار بود روزا رو تو خونه بمونم کامل، دیوونه می‌شدم:))

اوضاعت خرابه :))
۱۸ فروردين ۹۸ ، ۱۶:۲۹ میله بدون پرچم
سلام
من هم گاهی دچار این مکالمات بی‌وقفه ذهنی می‌شوم. گاهی از فرط تکرار مکالمات عاصی می‌شوم... برخی اوقات که می‌توانم خودم را به کتاب برسانم از وزن این بار ذهنی کاسته می‌شود. البته حتماً راه‌های دیگری هم هست.
پاسخ:
سلام. چه راه‌حل جالبی!
آره حتماً هست، فکر کنم یکی از بهترین‌هاش مطرخ کردنش با یک فرد آگاهه. روان‌شناسی، مشاوری یا کس دیگری.
عجب
پاسخ:
بله:))
اوکی :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">