ازهردرسینویسی۴
تو پست قبلی گفتم که با واحدهای ۳۰ - ۵ درس میخونم. یعنی سی دقیقه مطالعه، پنج دقیقه استراحت. تو این پنج دقیقه استراحت، آهنگ گوش میدم (که باید حواسم باشه هی ادامهدار نشه)، میرم یه دوری میزنم تو باغ و بر میگردم و نزدیکای غروب چرت میزنم همون پنج دقیقه رو، ذهنم آماده میشه!
این روش حُسنش برای من اینه که احساس خستگی کمتری میکنم و کارها رو با تمرکز بیشتری انجام میدم بعد از هر استراحت. معمولاً چون یکسره نمیشینم، حس اینو ندارم که خیلی درس خوندم، برای همین حفظ میشه خوندنم.
معایبش اینه که اگه برنامه رو مکتوب کنم و دو سه دقیقه عقب جلو بشه، کلا همه چیز بهم میریزه. برای همین تصمیم گرفتم فقط واحد بنویسم. مثلاً ادبیات امروز سه واحد. هر واحد که شروع شد نیم ساعت زنگ بذارم با گوشی. تموم که شد پنج دقیقه زنگ میذارم برای استراحت و ... . تا وقتی که واحدهای اون روز تموم شه. شاید بهنظر خیلیا این ماشینوار بیاد، ولی خب من اگه دقیق نباشم، نمیتونم درست درس بخونم.
حالا چرا واقعاً اینقدر انگیزه درس خوندن دارم که این همه برنامهی ریز و درشت براش میچینم؟
بنظرم انگیزه ایجاد کردن برام سه تا سطح داره: هدف، عامل درونی، عوامل بیرونی.
سطح اول: هدف
اولین انگیزهم که فکر کنم برای اکثریت هم اولینه، یادآوریِ چیزیه که میخوام. تو این مورد بهخصوص، یعنی کنکور، به این فکر میکنم که سال بعد میخوام کجا باشم. رتبهم چی باشه و دلم میخواد حق انتخابم چقدر گسترده باشه؟ اینا باعث میشه میشه انگیزه اولیه رو بدست بیارم.
غیر از این، باید انگیزه میانمدت هم داشته باشم قاعدتاً. مثلاً اینکه تا پایان تابستون درسای دهم و یازدهم رو یه دور خونده باشم. تا عید فلان کارو کنم.
اهداف کوچیکتر هم که همون آزمونا هستن که طبقش درس میخونم.
سطح دوم: عامل درونی
یه عادتی که دارم اینه که همهش سعی میکنم خودمو موفق مجسم کنم. قبل خواب یا زیر دوش به این فکر میکنم که اگه برنامههام رو کامل اجرا کنم یا اگه تا فلان ماه به اونجایی که حدس میزنم برسم، آزمونم اینجوری میشه، اینقدر جلو میوفتم و یا میتونم بین یک تا ده کشور شم تو آزمون دو هفته بعد. خلاصه همیشه ذهنم اینجوری کار میکنه که من به اون رسیدم یا قراره برسم و میدونم همهچی هم گرو انجام دادن برنامههامه (درحالیکه در حقیقت خیلی چیزا خارج از دست منه، مثل سطح رقبا یا سؤالات کنکور یا سهمیه و الخ)
درواقع اگه بخوام تو یک جمله خلاصهش کنم، برنامهریزیهام واقعگرایانهست و حالت ذهنیم، خوشبینانه.
از اثرات منفی این طرز فکر، اینه که وقتی از سطح توقعاتم خیلی پایینتر بیام، ناراحت میشم یا حس بدی بهم دست میده. شاید هم کمالگرایی بیش از حد در آدم ایجاد شه. بههرحال از اونجایی که اثرات مثبتش برام بیشتر از منفیشه، همچنان استفادهش میکنم.
ادامه در پست بعدی.
موفق باشیی
به امید اینکه سال دیگه این موقع بیای یه پست بذاری و از رموز موفقیتت بگی:))