وقتی روز به‌ روز بزرگتر می‌شوی

روایت رشد من

فاطمه.ح
متولد 81 ام. اوایل دهه 90 دهه‌هشتادی بودن در این فضا خیلی حس پرافتخاری به بهم می‌داد چون همه یا دهه هفتادی بودند یا دهه شصتی. من از 13-14 سالگی شروع کردم به نوشتن.


روانشناسی را در دانشگاه انتخاب کردم. برخلاف خیلی‌ها که به هوایِ بیشتر شناختن خودشان وارد این رشته می‌شوند، توهمِ کشف خودم را نداشتم.
اما کشف شدم، توسط خودم. هویتم را لابه‌لای درخت‌های خوابگاه خوارزمی کرج پیدا کردم و در مسیر تکراری کرج به گیلان جا گذاشتم.


دوست دارم یک کاری کنم. هر کاری. اینجا کارم نوشتن است و صادقانه بگویم، دوست دارم خیلی خوب بنویسم. هدفم از این وبلاگ از سال 1402 دیگر همین است.

***
به راه بادیه
به راه بادیه
بادیه بادیه
به راه به راه
نشستن باطل
نشستن باطل
باطل باطل
مراد مراد


بایگانی

سراسر کنکوری

دوشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۰۷ ب.ظ

 

توجه: این مطلب در حال به‌روزرسانی است. یک‌جور خط‌زمان کنکوری برای من.

 

۷ مهر: 

وی در دقایق آخر دوباره شهید بهشتی را انتخاب کرد. والسلام.

۲ مهر:

از وقتی رتبه آمده، دو سه نفر از آدم‌های دلسوزم از من خواستند که بیشتر به رشتۀ حقوق فکر کنم. اما من آدمی نیستم که یک‌ سال تمام به یک رشته فکر کنم و آن‌وقت سر چهار روز، رشته‌ام را تغییر دهم. اصلا مگر می‌شود؟ کلی وقت می‌برد تا آدم به این نتیجه برسد که فلان رشته بدرد من می‌خورد، آینده‌اش اگر عالی نباشد، حداقل خوب است و خودش را متقاعد کند که در این مسیر می‌تواند به پیش برود. برای انتخاب رشته که رفتم، کاملاً گیج بودم بین بهشتی و تهران. یک ماه بود داشتم درموردشان تحقیق می‌کردم و همچنان در عرض یک ثانیه نظرم از این یکی به آن یکی و آن یکی به این یکی تغییر می‌کرد. دوستم می‌گفت تو یکم وسواس گرفته‌ای. راست می‌گفت. البته دلیلش این بود که مجبور بودم به تفاوت‌هایی نگاه کنم که چندان بنیادی نبودند. بالاخره من دیروز رفتم مشاورۀ انتخاب رشته که بابتش هم پول خوبی داده بودم چون زمان ثبت‌نامش فکر نمی‌کردم رتبه‌ام اینی شود که شُد! منشی آن‌جا با دیدن رتبه گفت پس ان‌شالله حقوق؟ گفتم نه. آن یکی گفت چرا نمی‌روی روزنامه‌نگاری صداوسیما؟ می‌خواستم بگویم از صداوسیما حالم بهم می‌خورد، ولمان کن؛ ولی گفتم علاقه‌ای ندارم به روزنامه‌نگاری.

آن مشاوری که باید باهاش صحبت می‌کردم سؤال‌های خوبی پرسید: افق روان‌شناسی رفتن را چه می‌بینی؟ فرض کن الان یک سال از گرفتن مدرک کارشناسی‌ات گذشته است، چه کار می‌کنی؟ خانواده‌ات درمورد روان‌شناسی رفتن چه نظری دارند؟ چه‌چیزی باعث می‌شود همۀ اولویت‌هایت را این بزنی؟ بین حقوق و روان‌شناسی چطور شد که دومی را انتخاب کردی و چه برتری‌ای ددیدی؟ 

خب راستش من این سؤال‌ها را انتظار نداشتم آن‌جا بشنوم اما در طول سال بهشان فکر کرده بودم. من که کشته مرده روان‌شناسی نیستم. بین گزینه‌های موجود باید انتخاب‌ش می‌کردم و باید دلیل خوبی می‌داشتم. خودم تعجب کردم که آن لحظه جواب او را به خوبی دادم. بعدش بهش گفتم مسأله اصلی من بین دانشگاه‌هاست. خب او هم مثل تقریباً تمام افرادی که نظرشان را پرسیدم، گفت تهران. کمی درمورد اینکه چرا تهران هم با هم صحبت کردیم. حین جواب دادن به سؤال‌های بالا، یک‌جورهایی برایم روشن شد که با برنامه‌های ذهنی‌ام، کارشناسی را تهران گرفتن، خیلی برایم بهتر است. آن‌جا دیگر تصمیمم را گرفتم و از این انتخاب وسواس‌گونه راحت شدم. به خانه که آمدم با خودم گفتم آه، نه، باز هم شک دارم. ولی راستش همان شب بیشتر فکر کردم... نه. دیگر تصمیم را گرفتم و تمام. همان تهران. البته اگر قبول شوم. اگر نشدم که دیگر با خیال راحت بهشتی. هنوز در سامانه ثبت‌ش نکردم البته. اولویت‌های دیگرم علامه، خوارزمی، اصفهان، شیراز، زنجان و بین‌المللی خمینی و گیلان و این‌هاست. تربیت مدرس فقط برای ارشد روان دارد.

این هم احتمالاً بخش آخر سراسرکنکوری:)

 

۳۱ شهریور:

جواب‌ها آمد. ۱۲۹ منطقه دو شدم و ۴۰۶ کشوری. احتمال ۹۰ درصد بهشتی را قبولم. متاسفانه تهران هم در معادلات‌م وارد شد. از بلاتکلیفی مجدد بین این دو دانشگاه بیزارم. احتمالا می‌روم بهشتی ولی هنوز چیزی مشخص نیست. از همه‌تان ممنونم که روز قبل کنکور دلداری‌ام دادید.

ساعت ۳ صبح اتفاقی شروع کردم فیلم a single man را دوباره ببینم. برداشت‌هایم از دو سال پیش چقدر تغییر کرده و حالا که بزرگتر شده‌ام، بیشتر و بیشتر از آن لذت بردم. اواسط فیلم بود که حس کردم بد نیست بروم سایت سنجش را چک کنم. همین کار را کردم و ... جواب‌ها آمده بود! تا یک ساعت بعد از فهمیدن رتبه، پاهایم سرد بود. فیلم نصفه ماند. خوابم پرید. خوشحالم. اغلب دوستانم راضی نبودند یا به‌اندازه کافی راضی نبودند. سعی کردم کنارشان باشم. احساس کردم چقدر دوستشان دارم که برای رتبه من بیشتر از خودم ذوق کردند. چه خانواده‌های فهمیده‌ای دارند که حمایت روحی خیلی تمام و کمالی ازشان کردند. کسی که هزار و اندی آورد ولی در حسرت سه رقمی بود، با بوس و بغل‌های خانواده این‌چیزها را کمرنگ دید:)

 

30 مرداد:

روز قبل از کنکور انگشتِ وسطِ دست راستم (!) را زنبور نیش زد و اینقدر بابتش نگران بودم که گریه کردم. فکر می‌کردم دیگر نمی‌توانم درست حسابی آزمون را بزنم و مداد را درست دستم بگیرم. ولی خوشبختانه حساسیت خاصی به نیش زنبور نداشتم و تا شب خوب شد. شب قبل هم که از بس خوشحال بودم همه‌چیز در حال تمام شدن است، نمی‌توانستم درست مرور کنم. به‌هرحال، همۀ وسایل را آماده کردم و روز کنکور که امروز باشد، رسید! اولاً که کنکور به‌جای هشت، ساعت هشت‌ونیم شروع شد که من از این موضوع کم‌وبیش خبر داشتم ولی فکر می‌کردم در حد شایعه است. اما از لحاظ ذهنی برایش آماده بودم و ساعتم را هم کشیدم عقب که براساس ساعت 8 آزمون را بزنم و طبق برنامه‌های خودم بروم. کنکور آسان بود که هم چیز خوبی است و هم بد. خوبی‌اش این است که سر جلسه اعتمادبه‌نفس و آرامشم بالاتر هم رفت. با این‌حال سعی کردم زیاد شک نزنم و غلط‌ها را در حد آزمون‌های آزمایشی پایین نگه دارم. حالا نمی‌دانم چه شد ولی حس خوبی به کارم داشتم. اصلاً نمی‌دانم رتبه‌ام قرار است چطور شود. امیدوارم بهشتی قبول شوم. فعلاً که استرس ندارم. امروز کاملاً رها بودم. بیکار و ول معطّل. خوش گذشت. این مطلب را برای به‌روزرسانی درمورد کنکور و انتخاب رشته نگه می‌دارم. از تمام پیام‌های محبت‌آمیز شما ممنونم، واقعاً به من انرژی و آرامش دوچندان دادند، فکر کنم هر کس که برای کنکور استرس دارد باید دقیقاً همین‌کار را کند. برود پیش دوست‌هایش، خانواده‌اش و کسانی که اهمیت می‌دهند و با آن‌ها صحبت کند.

درضمن حوزه را بخاطر کرونا خیلی سرد کرده بودند؛ شنیده بودم در کنکور ارشد هم سرد بود برای همین لباس اضافه برده بودم و مشکلی پیش نیامد.

اگه کنکوری تجربی‌ یا زبان اینجا را می‌خواند، پیشنهاد می‌کنم حتماً چیزی همراه ببرد.

27 مرداد:

کنکور سه روز دیگر فرا می‌رسد!!! واقعاً هیجانم را جور دیگر نمی‌توانم ابراز کنم. خیلی جلوی خودم را گرفتم که اینجا ننویسم، چون حس کردم ذهنم را درگیر می‌کند و در دفترچه شخصی‌ام نوشتم. ولی باز حس می‌کنم اینجا نوشتن شاید خالی‌ترم کند. هر چه که بود، تمام شد. به‌هرحال این یک سال و یک ماه درگیر کتاب‌های تکراری و تست‌ها و نکته‌ها بودن گذشت و الآن فقط وقت تورّق سریع و یک دور نگاه چشمی کردن به کتاب‌هاست و من هم با اینکه استرس چیزهای دیگری را دارم، فقط روی همین موارد وقت می‌گذارم که این دو روز و نیم باقی مانده تا ظهر 29‌اُم، همه‌چیز تمام شود. از ظهر 29 دیگر چیزی نمی‌خواهم بخوانم. البته شاید خیلی استرس داشته باشم و بعضی چیزها را مرور کنم ولی گمانم کار دستم بدهد و بدتر ذهنم را مشغول کند.

من دوست داشتم روان‌شناسی دانشگاه تهران قبول شوم. بماند که میانۀ راه متوجه شدم تیم روان‌شناسی شهیدبهشتی هم خیلی عالی است و البته از روی فعالیت‌هایشان بنظرم حتی عالی‌تر باشند ولی فضای اجتماعی دانشگاه تهران چیز دیگری است. الآن حتی نمی‌دانم طباطبایی قبول می‌شوم یا نه و برای آرام کردن خودم نوشتم که اگر هر اتفاق بدی بیوفتد، چه می‌شود و من چطور قرار است با آن کنار بیایم.

فکر می‌کنم تهران قبول شدنم بعید است ولی خب هنوز که کنکور ندادم! شاید شد، شاید هم نه. باید خودم را کنترل کنم. با تمام توان بروم و بهترین شرایط را ایجاد کنم و برگردم. برنامۀ ذهنی من فعلاً این است و آرامم می‌کند:

اگر تهران نشود؟ می‌روم بهشتی.

اگر بهشتی نشود؟ طباطبایی تهران.

اگه طباطبایی تهران نشود؟ خوارزمی (محل تحصیل کرج)

اگر آن‌جا هم نشد، بین دانشگاه اصفهان و تبریز و فردوسی مشهد باید تصمیم بگیرم. (همچنان سطح یک روان‌شناسی)

اگر این‌ها هم نشد که دیگر خیلی بعید است، خب در این صورت می‌روم دانشگاه گیلان (سطح دو روان‌شناسی)

- که لااقل از آب‌وهوای موردعلاقه‌ام برخوردار باشم :)))

 

خلاصه اینکه هر کدام شد، نه اینکه مهم نیست ولی آخر زندگی هم نیست و همۀ این‌ها هم خوبی‌های خودشان را دارند. خوشبختانه مغزم همیشه یک‌طور کار می‌کند که خوبی‌های اتفاقات بد را هم کنارش می‌بیند و مثلاً از الآن می‌گوید فلان شهر، فلان جاذبه را دارد یا تعداد وبلاگ‌نویس‌هایش بالاست :))

یک تورّق سریع و با استرس کم و ... همه‌چیز تمام می‌شود، خیلی زود!

 

 

موافقین ۸ مخالفین ۰ ۹۹/۰۵/۲۷
فاطمه .ح

نظرات  (۲۲)

۲۷ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۲۰ محمدعلی ‌‌

این نگرانی‌ها و فکری‌شدن‌ها طبیعیه. هرچقدر بتونی ازشون کم کنی، بهتره.

امیدوارم کنکور خیلی خوبی بدی :) 

پاسخ:
درسته!!! :)

امیدوارم. وای امیدوارم زودتر تموم شه و آروم باشم اون روز. مرسی ^_^

امیدوارم موفق باشی و بهترین برات اتفاق بیفته

پاسخ:
خیلی خیلی ممنونم!

بیا این پسرخاله کنکوری منم نصیحت کن انقد فاز شکست و غم و بیچارگی بر نداره. دیوونه کرده منو تو این دو سه ماه. :/ 

پاسخ:
آخی، واقعاً هم استرس‌آوره آخه! بهترین راه اینه که در برابر هر شرایط بدی که نام می‌بره، یک راه‌حل براش نشون بدی یا بگی خودش روزی یک ربع نیم ساعت به این فکر کنه که به هدفش (هر چی که هست، دبیری، وکالت و یا حتی اگه اینقدر مستقیم نیست) از چه راه‌های دیگه‌ای می‌تونه برسه. اول از همه باید طبق تخمین رتبه‌های فعلی‌اش کجاها «احتمالا» قبول می‌شه. اگه سطح درسی آدم فرضا دانشگاه گیلان باشه، فکر کردن به دانشگاه تهران خب خیلی ناامیدکننده‌ست. طبق شرایط الان و رشته‌های موردعلاقه‌‌ش بهتره یه لیستی شبیه مال من بنویسه. مثلاً اگه هدف اولش این بوده که رشته فلان دانشگاه بهشتی قبول شه و الان حس می‌کنه که نمی‌تونه، باید «بنویسه» که اگه قبول نشم، چی میشه نهایتاً؟ آیا نمی‌تونم کلا وکیل شم؟ بعد بنویسه خب معلومه که می‌تونی... اگه اونجا نشد، یه‌جا دیگه می‌خونم، اونجا هم نشد، به‌جای دیگه. رسیدن به هدف، درسته که دانشگاهی واقعاً مهمه ولی همیشه هم این امید هست که در مقاطع بالاتر بره اون‌جای بهتر که می‌خواد و اگه رو خودش سرمایه‌گذاری کنه تو دانشگاه، حتماً می‌تونه

البته این چیزا که گفتم بنظرم بیشتر به درد رشته ریاضی و انسانی می‌خوره که بالاخره همه قبول می‌شن ولی اگه رشته‌ش تجربیه، خب کار واقعاً سخت‌تره چون فقط یه درصد محدودی تو دانشگاه دولتی قبول می‌شن. البته الان که چیزی نمونده، چند روزه. بنظر من روزی یکی دو ساعت فقط درگیری‌های ذهنیش رو بنویسه هم این روزا راحت‌تر طی می‌شن.
۲۷ مرداد ۹۹ ، ۱۵:۴۶ حامد احمدی

اگر دیدی سی تا تست رو هم بلد نیستی. لبخند بزن و سوال سی و یکم را با دقت بخوان. این جمله‌ای است که بعدها به خیلی‌ها می‌گویی. پس، خودت انجام ش بده..

 

هنر در نگاه به آینده است. و تو انسان بزرگی می‌شوی..

پاسخ:
دقیقاً، حفظ آرامش :) 

ممنون از پیام بامحبتت.
۲۷ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۱۹ محمدحسین قربانی

طباطبائی در کرج؟ دانشکده روانشناسی توی پردیس اصلی هس و کلا دانشکده های علامه همشون داخل تهرانه. فک کنم خوارزمی کرج هس. چرا تربیت مدرس توی برنامت نیس؟ 

در سه مقطعی که کنکور دادم هیچوقت اینقدر برنامه ریزی شده عمل نکرده بودم :) امیدوارم جایی که فضای رشد بهتری برات مهیاست قبول شی. 

پاسخ:
آخ بله، اسم‌ها رو قاطی کردم. حتماً بعد کنکور موقع به‌روزرسانی تصحیح می‌کنم. منظورم طباطبایی تهران و خوارزمی کرج بود، درسته!
نمی‌دونستم تربیت مدرس روانشناسی داره، تو تخمین رتبه‌هام اسمشو زیاد ندیده بودم، حتماً اون‌جا رو بررسی می‌کنم، خیلی ممنون :)

:)) برای آرام‌سازی نیاز بود، تشکر...

از دانشگاه مهم تر آدم هایی اند که تو این چهار سال باهاشون معاشرت می کنی و رابطه داری. هر جا رفتی حتما اطرافت رو پر کن از آدم های باانگیزه و پرانرژی و هدفمند، این گروه دوستی رو ممکنه حتی تو یک شهر کوچیک با دانشگاه نه چندان معروف پیدا کنی.

پاسخ:
واقعاً درسته؛ ممنونم آیبک!

علی الحساب آرزوی موفقیت ویژه دارم براتون :) 

من امروز فردا سرم خیلی شلوغه فردا شب بعله برون داریم. پس فردا میام به فیض میرسونم :))))

پاسخ:
خیلی ممنونم! مبارک باشه :) (بله‌برون رو می‌گن مبارک باشه؟ :)) )

من از همین جایی که نشستم آرزوی موفقیت دارم برات. :)

امیدوارم همه این دردسرهای چند وقته تمام بشه. خوب هم تمام بشه.

پاسخ:
^.^ تشکر فراوان!
امیدوارم.
۲۷ مرداد ۹۹ ، ۲۱:۳۶ دامنِ گلدار

موفق باشی فاطمه‌ جان، حتما نتیجه‌ی خوبی میگیری :))

پاسخ:
چقدر روحیه دادین همه‌تون، سپاسگزارم :)

برو بترکون و بیا اعلام کن برامون =))

اولویت اولتو قبول میشی با خیال راحت ولی اگه تهران نشد بیا فردوسی خودمون من جزو وبلاگ نویسای شهر حساب میشم به قول تو😅

وای، دوسال دیگه ای موقع من دارم این حرفارو مینویسم، امیدوارم اون موقع همینقدر آماده باشم =)

پاسخ:
دیگه این‌قدر هم آماده نیستم، نمی‌ببنی چقدر اولویت چیدم؟ :)) امیدوارم هر چی بلدم رو خوب پیاده‌سازی کنم رو آزمون ولی خب اولویت‌ اولم بعیده برام مخصوصاً چون روان‌شناسی تهران خیلی ظرفیت پایین گرفت پارسال (هجده نفر! امسال که هنوز مشخص نیست) برای همین باز به بهشتی امیدم بیشتره.

بعد تو منو می‌ذاری می‌ری تهران، چرا بیام :دی

آماده ذهنی بودن خیلی خوبه، من می‌دونم دو رقمی نمیارم به احتمال زیاد و چون می‌دونم حالم بهتره 😂 ولی امیدوارم آمادگی درسیت از من خیلی هم  بیشتر باشه.

آرزوی موفقیت و رقم خوردن اونچه که واست بهترتره 🌹

پاسخ:
خیلی ممنونم 🌼

امیدوارم با حال سبک و لبخند عمیق از سر جلسه پا شی. :)

پاسخ:
چه خوب امیدوارم همینطور بشه، تشکر 🌻

خب، کنکورت رو بده و بیا تا برات تبلیغ بهشتی رو بکنم. :))) آخ آخ، بهشتیِ عزیزم.

خب، بگذریم. ببین، (این‌قدر هر کسی از راه رسیده توصیه کرده که دیگه قطعا حالت به‌هم می‌خوره، ولی) من اگه یه توصیه داشته باشم درباره کنکور اینه که فقط سر جلسه آزمون استرس نگیر. تمرین ذهنی آرامش کن. استرس نداشتن به تنهایی خیلی از راهه.

 

من دوتا کنکور دادم: هنر و زبان. آزمون هنر این‌قدر استرس نداشتم و ساده گرفتم، که آخر جلسه که 45 دقه مونده بود، گفتم "دیگه بسه. هر چقدر تا الان می‌شده، اوکیه." و خب، بعدا مثل خر پشیمون شدم. رتبه‌م شد 184، و فهمیدم اون 45 دقه، که من فکر کردم اثری نداره، می‌تونست من رو هنرهای زیبا قبول کنه. :)))

اما آزمون زبان، من در لحظه‌ای که اوراق توزیع شد، گفتم "خب، هنر که قبول نمی‌شم. پس این آخرین شانس من توی زندگیه که از این شهر نجات پیدا کنم. وگرنه باید همین اصفهان کوفتی بمونم." و منی که عمومی برام مثل آب خوردن بود، 3 بار توی یک ساعت مدت زمان عمومی، رفتم دستشویی صورتم رو شستم! داشتم از استرس می‌مردم. تموم تنم می‌لرزید. هیچ درسی رو توی مدت زمان معینش تموم نکردم، و وقت کم آوردم. چیزی که توی هیچ آزمون آزمایشی، و یا حتی روز قبل سر هنر، اتفاق نیفتاده بود. فقط سر استرس! و این شد که (طبق کارنامه سبز، با کم آوردن یک رتبه) تهران قبول نشدم. (اما این‌که خوب شد تهران قبول نشدم رو بعدا توی اپیزود تبلیغ بهشتی برات می‌گم).

 

اندازه یه پست حرف زدم. :))) 

پاسخ:
سلاااااااااااام. وای کنکور تمام شد و من در خاااانه‌ام، وای وای :)))) یک پرنده آزاد از قفس با شما سخن می‌گوید:)))

جدی؟ معمولاً همه تبلیغ تهران رو می‌کنن!
 ولی من روان‌شناسی هردوشون رو زیرنظر گرفتم و بنظرم بهشتی بالاتر بود اما خب بقیه گفتن می‌تونی بری تهران و از سمینار و همایش عمومی اون‌ها هم استفاده کنی. البته این مال موقعی بود که من فکر می‌کردم زیر ۵۰ میارم، الان که دیگه زیر صد بیارم باید نماز شکر به یه قبله‌ای که نمی‌دونم کجاست بگزارم واقعاً :))

آفرین به قبولی هنر :)
خوشحالم که نتیجه‌اش الان برات رضایت‌بخشه.


کار خوبی کردی، اتفاقاً داشتم فکر می‌کردم احتمال اینکه بهشتی قبول بشم بالا رفته چون کنکور آسون بود و بنظرم غلط هم کم زدم، بنابراین الان بزرگترین اولویت و احتمالم بهشتیه و مشتاقانه منتظر تبلیغتم واقعاً.

بذار بگم چه چیزایی الان برای من نقاط مثبت و منفی‌شه؛ در جواب نظر بعدیت می‌گم.

ای بابا. چقدر من بی‌دقتم. الان توی اینستاگرام فهمیدم که کنکور علوم انسانی همین چند ساعت آینده است. پس با قطعیت هر چی که گفتم کنسل و بی‌اهمیته. :)))

پاسخ:
نه، نگران نباش من آرامش خیلی خوبی داشتم چون خیلی شبیه‌سازی کرده بودم از قبل و سؤالات هم واقعاً خوب بود و استرسم کم‌تر هم شد. 
حالا تا الان، اینا نقاط مثبت:
۱.  گروه روان‌شناسی قوی: برنامه همایشی و سیمنار زیاد، برنامه و کارشون منظمه (اینو از بررسی نشریه‌شون متوجه شدم تقریباً)، سایت‌شون هم قویه (نمی‌دونم ملاک درستیه یا نه، ولی واقعاً به اینکه اطلاع‌رسانی کنن اهمیت می‌دن و فکر کنم به عنوان یه وبلاگ‌نویس زیادی به چشمم اومد:))) )
۲. اینکه به دانشکده روان‌شناسی‌شون اهمیت می‌دن چون از دانشکده‌های برترشونه و مثل تهران یک دانشکده معمولی‌ نیست. (گمان می‌کنم)
۳. احتمال قبولیم بالاتره از تهران.
۴. آب‌وهوای خوب‌تر!

نقاط منفی:
۱. از لحاظ شئونات اسلامی شنیدم گیرتر از تهرانه، دوستم می‌گفت لاک هم نمی‌شه زد و باید قبل ورود پاک کرد. یعنی در کل سختگیری.
۲. تحریم بودنش رو یکم پیگیری کردم، فکر کردم شاید برای مقاله‌نویسی خارج از ایران مشکل ایجاد کنه. (البته اون مال دانشکده هسته‌ایشه ولی رییس دانشگاه گفته بود که بخاطر این حساسیت‌های متأسفانه تو مجامع بین‌المللی به رشته‌های دیگه شونم سخت‌گیری می‌کنن)
۳. شنیدم آب‌وهوای بد.


حالا درکل من که انگاری قراره برم بهشتی ولی بازم می‌خوام بشنوم چی می‌گی که بتونم نقاط مثبت رو پر بار تر هم کنم:دی


۳۰ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۲۴ محمود بنائی

برات بهترین ها را آرزو میکنم و مطمئنم که در آغاز یک راه شیرین و پرخاطره و عالی هستی. البته سخته که باید نتیجه نهایی کلی صبر کنیم ولی مطمئنم دختر باهوشی مثل تو بهترین نتیجه را میگیره. 

پاسخ:
خیلی ممنونم از این حس خوب!

سلام. :))) خوشحالم که آزاد شدی. حس خیلی خوبیه تموم شدن این لعنتی.

فقط من یه سوء برداشتی رو اصلاح کنم: من متاسفانه هنر قبول نشدم (آه)، و ادبیات انگلیسی بهشتی می‌خونم.

 

بگذریم. قراره خیلی خیلی حرف بزنم!

خب، اول از همه این‌که، معمولا همه تبلیغ تهران رو می‌کنند چون بهترین دانشگاه ایرانه. پس حق دارند. :)))

 

از نکات منفی بهشتی شروع کنیم: بهشتی حراست بی‌شرفی داره (از سخت‌گیرترین حراست‌های تهران). معاون دانشجویی‌ش تا همین چند روز پیش که بالاخره عوض شد، منصوب اطلاعات سپاه بود. سال‌هاست برای این‌که بهشتی شورای صنفی نداشته باشه (از بعد اتفاقات 88) تلاش شده. تازه همین بهمن پارسال بود که ما تظاهرات به راه انداختیم، روزهای متمادی تحصن کردیم (آخ، چه روزهایی بود، زیر برف و کولاک نشستن روبروی ساختمان ریاست) و بالاخره شورای صنفی داشت عملی می‌شد، که کرونا اومد.

و این تظاهرات‌ها، که هم برای آبان، هم برای دی، و هم برای شورای صنفی اتفاق افتاد، اولین تظاهرات‌های جدی بهشتی در سال‌های اخیر بود. برای منفعل نگه داشتن بهشتی‌ها خیلی تلاش‌ها کردند، اما ورودی‌های 97 و 98 وضعیت رو عوض کردند. ما زمستون پارسال هر هفته تجمع داشتیم. حتی سر کوچک‌ترین چیزها.

وضعیت آزادی‌های اجتماعی توی بهشتی فاجعه است. من چون مدتی با یکی از دخترهای دانشگاه تهران بودم، اون‌جا خیلی زیاد رفت‌وآمد داشتم. تفاوت‌ها هر بار اذیتم می‌کرد. من توی بهشتی هم به‌خاطر سیگار توبیخ شدم، و هم به‌خاطر روابط نامشروع (!) به کمیته انضباطی دعوت شدم. توی تهران چنین چیزی نمی‌بینی. اگرچه گویا وضعیت داره آروم‌آروم تغییر می‌کنه. هر ورودی جدید، دروازه جدیدیه به روی آزادی‌ها.

 

اما خب قرار بود تبلیغ کنم. :)))

طبق شنیده‌های من، و طبق یک‌سری بررسی‌های اجمالی، روانشناسی از رشته‌هاییه که بهشتی توشون قوی‌تر از بقیه است. [دیگه چی؟ زبان‌های خارجی، ریاضی و علوم کامپیوتر (البته فقط در مقایسه با تهران)، حقوق، پژوهشکده علوم شناختی و مغز (با اختلاف) و...]

من عاشق بهشتی‌ام. دانشگاه توی بهترین نقطه آب‌وهوایی ایرانه. و بی‌نهایت قشنگه. بهترین روزهای زندگی‌م رو توی بهشتی گذروندم. [هق‌هق]

دانشگاه روی کوه ساخته شده و این یعنی هر ترم عملا 2 واحد کوهنوردی داره. البته برای دانشکده روان و حقوق و علوم محیطی، 4 واحد. لعنتی اواخر مسیر دانشکده روان 300 متر شیب 45 درجه است. :))))) و تازه، زمستون (در واقع از آذر) همیشه برف و یخ و کولاک داریم. اگه دانشگاه تهران بارون بیاد، بهشتی کولاک میاد. و اگه دانشگاه تهران آفتابی باشه، بهشتی بارون میاد. وضعیت خیلی زیباست.

لینک: این یه روز عادی زمستون بهشتیه، و این پله‌های مشهور ادبیاته (فکر کن یخ‌بندون باشه). :)))

اما یه نکته دیگه در مورد سطح علمی روانشناسی بهشتی بگم و تمومش کنم. ببین، مرکز علوم شناختی و مغز بهشتی خفنه. و من هم عاشق این علمم و به سبب مطالعاتی که در این زمینه دارم، می‌تونم بگم روانشناسی اگه همگام با پیشرفت‌های علوم اعصاب شناختی جلو نره، فلج و بی‌مصرفه. و خب، این یه فرصته که روانشناس بتونه با یه مرکز علوم شناختی خوب همکاری کنه.

 

پ.ن. من دلم واسه بهشتی (و حتی کنکور) تنگ شده، و شاید یکی از دلایل این‌همه حرف زدن همین باشه. عذر می‌خوام. :)) و صمیمانه برات آرزوی موفقیت می‌کنم. :)))

پاسخ:
آ، ببخشید نمی‌دونستم.

آره این درواقع بزرگترین مشکلشه!
یه دوستی دارم هم بهشتی خوند و هم تهران، یادمه به بار می‌گفت تهران گاهی انگار جزو ایران نیست از بس همه راحتن و روابط آزادتر از ایران واقعیه، اینا منو وسوسه می‌کرد بیشتر. آزادی عمل و این‌چیزا.

وای اینم شنیده بودم :))
عالیه واقعاً.

درمورد روان‌شناسیش که گفتی خیالم جمع شد که باید برم همینجا. خیلی ممنون، واقعاً کمک کردی، مخصوصاً این مرکز علوم شناختی‌ش رو خبر نداشتم.


نه، چرا عذرخواهی، عالی بود!
۳۰ مرداد ۹۹ ، ۲۲:۴۹ محمدعلی ‌‌

سلااااااامممم :)) 

کلللی تبریک می‌گم واسه رهاشدنت از کنکور :)) کِیف کن قشنگ :))

 

خوبه که راضی هستی از امروز و خداروشکر که نیش زنبور اذیت نکرد. واقعا ترسناک به نظر می‌رسه :دی

پاسخ:
یک‎جوری تبریک گفتی حس کردم یاد احساس قدیمی خودت بعد رهایی افتادی:)) ممنــــــــــــــــــــــــــووون :)


آره واقعاً.

من تازه این پستو دیدم :))))) دو روزه دارم سعی میکنم بیکار باشم و استراحت کنم و بالاخره چهارتا ستاره هم تو وبلاگ دیدم.

انی وی! چه قبل کنکور چه بعد کنکور و چه تو انتخاب رشته و چه دانشگاه، موفق باشی. و هستی ام. :)) کلا هر اتفاقی قرار باشه بیوفته میوفته = )

ایشالا که همون شهید بهشتی نازنین و زیبا رو با لوکیشن قشنگش میاری و کلی خوش میگذره بهت!

دیگه اینکه چی بگم از آنچه اطلاعی ندارم اخه واقعا = ))))

پاسخ:
اتفاقاً با خودم می‌گفتم پس پریسا کجاست، شاید داره کد می‌زنه :دی
خیلی ممنونم :)
 منم دارم استراحت می‌کنم.

آره واقعا چیزی معلوم نیست.

دقیقا! داشته کد میزده :دی

تو حقته استراحت کنی :))) من واقعا اون تابستون هیــــــچ کاری نکردم. کلی بیرون رفتم البته ها، کافه های شهرو درو کردم. :))

برنامه های تو چیه؟

پاسخ:
خسته نباشی

به زندگی عادی ادامه می‌دم. فیلم و کتاب و نوشتن و این‌ها. بدون دغدغه درس D:

آفرین آفرین تبریک میگم!!!

چقدر خوشحال شدم از این تلاشتون و این حاصلش

راستش از دیروز چندبار نگران این پست رو چک کردم

گفتم ازتون بپرسم نتیجه رو ولی جلو خودمو گرفتم. گفتم اگر کسی بخواد خودش میگه دیگه. هی پست رو چک میکردم و میدیدم آپدیت نکردین نگرانتر میشدم

امروز صبح دیدم اشتباهی ۳۱ شهریور رو نوشتین ۳۱ مرداد :D

و بعد خوندن رتبه یک آخییییش از ته دل گفتم :))

مبارکه خیلی خیلی خیلی خوشحالم

تازه شروعِ مسیر موققیته براتون شک ندارم.

پاسخ:
ممنوووووووونم :)
راستش من فکر می‌کردم وقتی تغییری تو نوشته‌مون انجام می‌دیم، اون ستاره برای خواننده دوباره بالا میاد. یعنی اینجوری نیست و من ۴ سال فکر می‌کردم اینجوریه؟ :)))))


آخ بله. الان درست کردم.
خیلی ممنون آقا شهاب که انرژی دادین هم قبل کنکور هم الان. ^-^

پی‌نوشت: راستش خیلی گیجم، حواسم نبود 31 شهریور رو آورده بودم پایین نوشتم. الان مخاطب‌ها کلی اذیت شدن هزار بار ویرایش کردم ولی دیگه الآن درست درست شد.

یک نکته: مخاطبا اذیت نمیشن. در واقع اصلا برا ما پیام نمیاد و متوجه نمیشیم وقتی پست رو ادیت میکنید.

و نکته دیگه اینکه تقریبا مطمئنم اکثریت آپدیتهای این پست رو نخوندن. به نظرم یا تاریخ پست رو دست کاری کنید بیاد بالای وبتون.

یا اینکه گزینه "چسبیده به بالای صفحه" رو تیک بزنید تا این پست بیاد بالا و حداقل مخاطبین گذری وب بخونن اپدیتها رو

موفق باشید :) 

 

پاسخ:
پس من ۴ سال اشتباه فکر می‌کردم که وقتی ویرایش می‌کنیم دوباره ستاره روشن می‌شه. چه خوب که اینطوری نیست. فقط دیر متوجه شدم:))

اینکه اولویت اولx, اولویت دومy باشه و اولویت دوم پذیرفته بشید ایرادی داره؟ یعنی چون احتمال کمتری برایx میبینیم کلا باید منصرف بشیم ازش؟

پاسخ:
سازمان سنجش اینجوری کار می‌کنه که اگه یه اولویت رو قبول نشید، می‌ره بعدی رو بررسی می‌کنه. اما اگه قبول بشید دیگه همون‌جا قفل می‌شه و نمی‌ره بعدی. پس شما مجبوری اونی که قبول شدی رو بری.
من هم ۱ و هم ۲ رو قبولم ولی اینحا چیدمانش اهمیت داشت برام.

پی‌نوشت: آم... من فکر می کردم رتبه‌م یه حور بشه که احتمال قبولی هم نباشه برای تهران کلا ولی بعدش با مشورت فهمیدم رتبه‌ای که آوردم احتمالش هست هرچند احتمالش کمتر از بهشتی‌ه. ولی انتخاب رشته درست کلا اونیه که چیزایی که احتمالشون کمه ولی علاقه هست رو اول بذاریم بعد چیزایی که احتمالش بیشتره و علاقه کمتر...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">