وقتی روز به‌ روز بزرگتر می‌شوی

روایت رشد من

فاطمه.ح
متولد 81 ام. اوایل دهه 90 دهه‌هشتادی بودن در این فضا خیلی حس پرافتخاری به بهم می‌داد چون همه یا دهه هفتادی بودند یا دهه شصتی. من از 13-14 سالگی شروع کردم به نوشتن.


روانشناسی را در دانشگاه انتخاب کردم. برخلاف خیلی‌ها که به هوایِ بیشتر شناختن خودشان وارد این رشته می‌شوند، توهمِ کشف خودم را نداشتم.
اما کشف شدم، توسط خودم. هویتم را لابه‌لای درخت‌های خوابگاه خوارزمی کرج پیدا کردم و در مسیر تکراری کرج به گیلان جا گذاشتم.


دوست دارم یک کاری کنم. هر کاری. اینجا کارم نوشتن است و صادقانه بگویم، دوست دارم خیلی خوب بنویسم. هدفم از این وبلاگ از سال 1402 دیگر همین است.

***
به راه بادیه
به راه بادیه
بادیه بادیه
به راه به راه
نشستن باطل
نشستن باطل
باطل باطل
مراد مراد


بایگانی

قرنطینگاری

يكشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۳۴ ب.ظ

برای منظم‌تر شدنِ نوشتن‌ در وبلاگم، دوست دارم حداقل هفته‌ای یک فرسته (زین پس جایگزین پُست) برای‌تان بنویسم که به خودم کمک کند.

حقیقت‌ش برای شروع این‌کار، ایدۀ خاصی نداشتم. بنابراین با یکی از موضوعاتی شروع می‌کنم که قبل از کنکور دلم می‌خواست انجام دهم و به دلیل نبود امکانات کافی نمی‌شد. حالا که امکان‌ش فراهم شده، این هفته برای‌تان شروع قرنطینگاری‌هایم را قرار می‌دهم.

راستی فکر کنم یکی دو تا از قوانین بازی را شکستم. اولاً به‌ترتیب شماره‌ها عکس نگرفتم -بعضی سوژه‌ها زودتر پیدا شد- ولی برای شما به‌ترتیب قرارشان می‌دهم. ثانیاً بعضی عکس‌ها در خانه و قرنطینه خودمان نیست و در قرنطینۀ آشنای دیگری است!

 

یک. یک چیز زرد

 

به اتاقم نگاه کردم و زردترین چیزی که روی دیوار بود، این برگ‌چسبان رنگ‌پریده است که چندسال پیش چسبانده بودم‌ش به دیوار. آن موقع واقعاً به این جمله ایمان داشتم، ایمان نه به اینکه گاندی حتماً راستش را گفته. ایمان به امید؛ چون راه دیگری برای بهتر شدن اوضاع نمی‌دیدم. خب واقعیت‌ش هم این است که ما فقط می‌توانیم خودمان را تغییر دهیم و دیگران گاه همراه ما تغییر می‌کنند یا نمی‌کنند.

حالا که این روزها واقعاً خاکستری‌تر شده‌اند، هنوز به این نوشته امید دارم ولی ایمانی به امید ندارم. شما چطور؟

 

دو. آسمان صبح

 

 

نامزدها: کاملا آبی.

 

سه. چراغ

چهار. کفش‌ها

 

پنج. ابرها 

 

شش. ضدنور

 

هفت. نوردهی طولانی 

خیلی بد از آب در آمد. نوردهی طولانی در اصل برای دوربین عکاسی است ولی برنامه‌هایی هم برای گوشی دارند که من با دو تا از آن‌ها امتحان کردم و نتوانستم چیز خوبی در بیاورم. احتمالاً کلاً چیزی اینجا نگذارم.

 

هشت. چای

 

نُه. عکاسیِ ازبالابه‌پایین

به زودی.

 

ده. نما از تراس

 

یازده. مات

 

دوازده. کتاب‌ها

به زودی.

 

سیزده. الگو

 

چهارده. از یک زاویۀ باز

 

امیدوارم که زاویۀ باز همین باشد که گرفتم.

 

پانزده. از یک زاویۀ بسته

به زودی.

 

شانزده. سیاه و سفید

به زودی.

 

هفده. عشق

 

هجده. بافت

 

نوزده. یک گوشه

به زودی.

 

بیست. یک در

به زودی.

 

بیست‌ویک. اسباب‌بازی

به زودی.

 

بیست‌ودو. خیلی رنگارنگ

به زودی.

 

بیست‌وسه. یک چیز سبز

 

بیست‌وچهار. انتزاعی

به زودی.

 

بیست‌وپنج. بعد از تاریکی

به زودی.

 

بیست‌وشش. چشم‌ها

به زودی.

 

بیست‌وهفت. گل‌ها 

 

بیست‌وهشت. وسواس

 

بیست‌ونُه. بوکه

 

سی. انتخاب عکّاس

موافقین ۸ مخالفین ۱ ۹۹/۰۶/۰۹
فاطمه .ح

نظرات  (۸)

چرا "پست" نه؟

پاسخ:
۱. انگلیسی‌ه.
 ۲. اونقدرام عمیق نشده که فارسی‌سازی نکنیم، خیلی وقت نیست به فرهنگ عامه اومده.
۳. فرسته یه معادل جامع‌ست براش چون بدون توجه به محتوا، فقط جنبه ارسال شدن‌ش رو مدنظر قرار می‌ده.
 حالا تا صاحب‌نظرها چه دلیل قانع‌کننده‌ای برات بیارن (کمک غیرمستقیم از دردانه اگه موافق باشه)
۱۰ شهریور ۹۹ ، ۰۹:۵۲ مترسک ‌‌‌‌‌

حتی «فِرِست» هم می‌شه گفت به گمونم

ابتکار جالبیه، دوستشون داشتم :) ادامه‌اش رو بذار پیگیری می‌کنیمشون :)

پاسخ:
آره می‌شه ولی امتحان کردم تو جمله تلفظ‌ش برای من سخته. روان نیست انگار. 
احتمال هم داره با بن فعل اشتباه شه.

ممنون :)

به نظرم میتونه فتوشاپ یاد گرفتن هم در کنارش ایده خوبی باشه اگه وقت داری. هم عکس ها رو میتونی قشنگ تر کنی و هم چیزای جدید و باحال اونجا یاد می گیری. 

 

پاسخ:
درسته. فعلاً این مجموعه رو بدون فتوشاپ می‌رم جلو تا بعد. دوست داشتم یه کاری رو مرتب انجام بدم، می‌دونی. اگه سخت‌ترش کنم، از ترس شروع نمی‌کنم و عقب میوفته.

پاسخت به الکس رو که دیدم باید بگم من همچین بلایی رو سر خودم اوردم به حدی وحشتناک تر و ازش نترسیدم ولی نشد همه‌شو برم جلو و وایسادم :" 

 

منتظر آپدیت این فرسته(!) هستم ;))

پاسخ:
درک می‌کنم...


:*

از پیشنهادت بابت فرسته سپاسگزارم.

=========

در خصوص آن نوشته هم می‌تونم بگم که دیگه باور نسبت به خودم رو از دست دادم ولی بدون باور دارم سعی می‌کنم تلاش بالایی داشته باشم که به اهدافم برسم!

پاسخ:
خواهش می‌کنم.
راستی من این واژه رو از کانال‌های مهنه‌وشت و ویرِ ویرایش یاد گرفتم.

خوشحالم تلاش می‌کنی. عمل خودش منشأ خیلی چیزا می‌شه گمونم؛ انگیزه...

هر سه عکس خوب نیست.

از کسی که خانه اش در زیباترین جاهای دنیا است، انتظار بیشتر می‌ره.

پاسخ:
اولی که بخاطر ارزش معنوی‌ش اونو گرفتم.
بقیه با تمرین بهتر می‌شه.

سلام :))

خورشید آسمون صبح چه قشنگ شده D: 

درباره‌ی اون جمله هم، فکر می‌کنم هنوز به امید ایمان دارم :) گاهی ناامید می‌شم، ولی دوباره، مثل همون خورشید، امید آسمون رو روشن می‌کنه. شاید هم نشه اسمش رو گذاشت ایمان :) ولی هنوز امید دارم :)) 

پاسخ:
سلام. تشکر!

خوشحال می‌شم وقتی می‌بینم کسی امید داره. منم.

ابن رادیکالی‌گری در زبان، نه تنها کمک کننده نیست، بلکه نهایتا از زبان، یک چیز مضحک، بی‌فایده و خموده می‌سازه. اولا که در امتداد اعمال بنیادگرایانه و دسته‌گل حداد عادله. این عمل هیچ فرقی با تک‌تک گزاره‌های دستوری بنیادگرایان نداره، در حالی که زبان، یک پدیده آزاد و پویا، و نه بسته استاتیکه، ثانیا اگر قرار باشه رگولاسیونی صورت بگیره، باید توسط ادبا و در قالب حرکات فرهنگی صورت بگیره، نه توسط منصوبان و با سمینار و کنگره و فزهنگستان. ثانیا، به چنین حرکاتی، همه‌جا انتقاد واردست. اعراب محافظه‌کار که فوتبال رو کردن "کره‌القرم"و گل "هدف"، خودشون مورد انتقاد زبان‌شناسان عرب هستند. رسالت زبان، رسانش معنا به طریفی کامل، جامع و اقتصادیه، که با این تبدیلات هیچ‌کدوم ممکن نیست. اگر زبانی مثل انگلیسی توانایی‌های بیشتری از خودش نشون میده، بخشی به خاطر همین آزاد گذاشتن زبانه. اینکه google شد یک فعل، بدوم افعال کمکی. پویایی زبان، لازمه حیات اونه. رکود زبان، حتی برای حفظ اون، آسیب‌زاست.

پاسخ:
سلام. دوست دارم بدونی هدف من هم نهایتا هم رسانش معناست که خودت گفتی. بنابراین کنجکاوم بدونم واژه انتخاب شده از چه لحاظ در بستر متن نمی‌تونه معنای post رو برسونه در متن مشابه انگلیسی. من تعصبی از استفاده از این واژه ندارم و می‌دونم شما هم نداری که اینا رو نوشتی ولی بهتره جزئی‌تر نظر می‌دادی و صرفا درمورد همین واژه که من نوشتم نقدت رو وارد می‌کردی. 
اینجا کلی گویی نکردم و معادل پیشنهادی صرفا یک واژه رو نوشتم، انتظار دارم شما هم کلی گویی نکنی چون نمی‌دونم تمام تصوری که از نظرات من داری واقعا با نظرات من منطبق‌ه یا صرفا طبق عادت من رو با عده خاصی هم‌گروه کردی.
مثال کره‌القدم کلا ربطی نداشت به این واژه. اون اسم خاص یک ورزشه...
در ضمن درمورد ادبا و حرکات فرهنگی، می‌شه بگی چقدر به تاثیر چنین عاملی تو زبان فارسی امروز امید داری؟ 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">