وقتی روز به‌ روز بزرگتر می‌شوی

روایت رشد من

فاطمه.ح
متولد 81 ام. اوایل دهه 90 دهه‌هشتادی بودن در این فضا خیلی حس پرافتخاری به بهم می‌داد چون همه یا دهه هفتادی بودند یا دهه شصتی. من از 13-14 سالگی شروع کردم به نوشتن.


روانشناسی را در دانشگاه انتخاب کردم. برخلاف خیلی‌ها که به هوایِ بیشتر شناختن خودشان وارد این رشته می‌شوند، توهمِ کشف خودم را نداشتم.
اما کشف شدم، توسط خودم. هویتم را لابه‌لای درخت‌های خوابگاه خوارزمی کرج پیدا کردم و در مسیر تکراری کرج به گیلان جا گذاشتم.


دوست دارم یک کاری کنم. هر کاری. اینجا کارم نوشتن است و صادقانه بگویم، دوست دارم خیلی خوب بنویسم. هدفم از این وبلاگ از سال 1402 دیگر همین است.

***
به راه بادیه
به راه بادیه
بادیه بادیه
به راه به راه
نشستن باطل
نشستن باطل
باطل باطل
مراد مراد


بایگانی

زندگی با روح ناسالم

يكشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۹، ۰۲:۱۴ ب.ظ

هاروکی موراکامی در کتاب «وقتی از دو حرف می‌زنم، از چه حرف می‌زنم» یادداشت‌های پراکنده‌اش درباره دویدن را منتشر کرده است. اینکه چطور بعد از نوشتن اولین رمان‌ش سبک زندگی خلوت‌تری را برای حرفه‌ جدیدش برگزیده. همچنین از ماراتن‌های سالانه، حال‌وهوای دویدن‌ در فصول مختلف سال و تجربه عجیب ۱۱ ساعت و ۴۵ دقیقه دو حرف زده است.
او بعد از بستن بار و تمرکز برای نوشتن رمان، متوجه شد ساعت‌های زیادی پشت میز نشستن و سیگار کشیدن شاید تاثیر مثبتی در نوشتن رمان داشته باشند اما رفته رفته جسم او را نابود می‌کنند. از آن موقع بود که دویدن را شروع کرد و به قول خودش در عنوان فصل چهارم کتاب، «بیشتر دانسته‌هایم را در داستان‌نویسی، دویدن‌های روزانه به من آموخته است».
گاهی مردم در ژاپن از او می‌پرسند در پیش گرفتن یک سبک زندگی سالم توسط او باعث نخواهد شد که در شغل رمان‌نویسی افت کند؟ 
آن‌ها فکر می‌کنند نوشتن یک رمان حاصل فرآیند ناسالمی است. یک‌جور ویرانگری که از دلش ارزشی هنری خلق شود. موراکامی این را به‌کلی رد نمی‌کند. او می‌نویسد: «هر کس که به رمان‌نویسی روی بیاورد و از عمل نوشتن در جهت خلق یک داستان بهره بگیرد، خواه‌ناخواه ماده‌ای سمی را که در اعماق وجود هر انسانی یافت می‌شود به سطح می‌آورد».
درواقع سبک زندگی سالمی که او دارد، به او اجازه می‌دهد که با روح ناسالمی در درون خودش روبه‌رو شود. 


بنظر من خواندن این کتاب به درد کسانی می‌خورد که به وبلاگ‌خوانی و دویدن علاقه دارند چون نوشته‌ها با نظم و ترتیب خاصی پشت سر هم نمی‌آیند ولی روزمرگی‌های شخصی نویسنده و حرف‌های از سر تجربه‌ای که لابه‌لای خاطراتش می‌گوید، خواندنی‌اند. از طرفی کتابی برای یادگیری مهارت‌های دو هم نیست، صرفا تجارب پراکنده‌ای است که حالا در قالب کتاب منتشر شده‌اند.

 

پی‌نوشت: امروز داشتم فکر می‌کردم جملۀ عکسِ بالا برای ما که در اینجا و زیر فشار روانی بسیار بالایی زندگی می‌کنیم خیلی به‌جا است. البته ناسالمی ما کجا و او کجا؛ یکی خودخواسته و دیگری اجباری است. به‌هرحال... ما اگر بخواهیم هم نمی‌توانیم از روانمان به شکل دلخواه مواظبت کنیم. حتی چندتا سیب‌زمینی خریدن در مغازه هم سختی‌های معیشت و جاده‌های تاریک آینده را جلو چشم‌مان می‌آورد. با این روح ناسالم، بهتر است جسم سالمی داشته باشیم.

مراقب خودتان باشید.

نظرات  (۹)

۰۴ آبان ۹۹ ، ۱۶:۴۲ هیـ ‌‌‌ـچ

چقدر دقیق، درسته... شاید سلامت محیط اطراف و تبعاً بیماری روحمون دست ما نباشه یا ما زورمون نرسه از یه حدی بهترش کنیم اما سلامت جسممون دست خودمونه و اون اگه سالم باشه (یا تلاش برای سلامتش بشه) اتفاقات بهتری رو رقم می‌زنه و قطعاً به سلامت روح هم کمک می‌کنه!

چه کتاب مناسبیه حداقل برای من یک نفر، همین فردا می‌گیرمش، مرسی از معرفی :)

پاسخ:
سلام. همینطوره.

خواهش می‌کنم:)

سال اول دانشجویی ام بود و عجیب شیفته موراکامی بودم

از کافکا در کرانه و سه میمون و ملاقات با دختر مورد علاقه شروع کرده بودم و کم کم کتاب هایش را می‌خریدم و می‌خواندم.

اما هر دفعه که این کتاب [وقتی از دو ...] را می‌دیدم اصلا دلم نمیخواست سمتش بروم.حس‌می‌کردم نباید چیز خوبی باشد.اما سال‌ها بعد به اصرار دوستی خواندمش.باید بگویم قطعا قطعا یکی از بهترین کار های موراکامی هست و خواهد بود.از نشر چشمه خواندم و متاسفانه مترجمش را فراموش کردم.

بسیار شیرین و روان و تاثیر گذار است این کتاب.

بعد ها به خیلی ها پیشنهادش کردم که خوشبختانه هرکسی هم خوانده راضی بوده.

پاسخ:
سلام. حالا من برعکس شما این اولین کتابی‌ه که از موراکامی می‌خونم. می‌خواستم نوشته‌های یه نویسنده-دونده انگیزه دویدن بشه برام؛ و شد. 
به زودی می‌رم سراغ بقیه کتاب‌هاش.

بله، همینه؛ شیرین و روان و تاثیرگذار. 
۰۴ آبان ۹۹ ، ۱۹:۰۱ مائده ‌‌‌‌‌‌‌

فاطمه عزیز، چه متن خوبی بود و ممنون از تو.

من هربار که می‌دیدم کسی این کتاب رو در گودریدز خونده، ریویوهای خوبی ازش دریافت نمی‌کردم و موضوع تو نظرم جالب میومد اما ترس این رو داشتم که خیلی بخوره تو ذوقم.

با این حساب ولی انگیزه کافی برای خوندنش رو با پستت پیدا کردم و مرسی. :)

پاسخ:
سلام. خواهش می‌کنم. چه خوب! امیدوارم خوشت بیاد.

حالا اگه میخوای ورزش کنی خیلی خودت رو خیلی خسته نکن ظاهرا ورزش زیاد برای کرونا خوب نیست! 

البته صحتش رو الان نمی‌تونم منبع بیارم یادم نیست کجا خوندم خودت لطفا تحقیق کن شاید اشتباه می‌کنم. 

پاسخ:
تا حالا اینو نشنیده بودم. 
من تو خونه و حیاط خودمون ورزش می‌کنم البته، باشگاه نیست که نگران سرایت‌ش باشم. باشه، می‌گردم درباره‌ش بخونم.

من اگر پیامبر بودم، دویدن جز عبادات روزانه‌ی دینم بود و حداقل یک بار مارتون را برای تمامی کسانی که استتطاعتش را دارند واجب می‌کردم.

 

من هم قبلا در مورد این کتاب نوشتم و خیلی دوست دارم، بیش‌تر در موردش باهات صحبت کنم، اگر تمایل داشتی خبری بده

پاسخ:
امید است که من یه روز بیام اینجا بگم شرکت کردم.

تازه رفتم خوندم، انگیزه‌مو بیشتر کرد!
 آره، حتما.
۰۵ آبان ۹۹ ، ۰۸:۵۲ حامد احمدی

شما در کل کتب مقدس و بزرگان گذشته نگاه می‌کنید.. خبری از توصیه به ورزش نیست. مثل مولانا با چیزی شبیه یوگا آشنا بود و انجام می‌داد. یا فردوسی مردی بسیار ورزشکار بود، اما خیلی کم توصیه کرده. چرا؟ از بس که تحرک و ورزش بدیهی بود. 

پسر چهار ساله م دیروز با هم چهارده کیلومتر در جنگل پیاده روی که چه عرض کنم، صخره نوردی کرد. یا در شهر ما که شرایط ابدا محبت نیست، من توصیه م به همسرم اینه که دو تایی با دوچرخه بریم نام بگیریم و خرید کنیم تا فرهنگ ورزش و نگاه نسبت به زن رو عوض کنیم. 

باید ورزش کرد. مخصوصا چیزی که نفس آدم را بیشتر می‌کند و حرکات کششی. انگیزه من که این است که انسان مسیول است نسبت به این امانت الهی. حالا اگر کسی بگوید باید ورزش کنم تا نویسنده خوبی باشم و روح ناسالمم جسم ناتوانم را پرکرده نکند، این هم بد نیست. اگر انگیزه تحرک پیوسته می‌دهد،این هم خوب است. چون یکی از فواید ورزش این است که انسان می فهمد و عمیق می‌شود که سرچشمه بی‌پایان انگیزه برای ورزش کجاست. که هر کس بعد از چند بار قطع و وصل متوجه می‌شود که شکر بر سلامتی...

پاسخ:
 از کودکی برای من اینقدر بدیهی نبود ورزش به دلایل مختلف شخصی.
 نگاه شما رو دوست دارم. البته درمورد اون افراد تاریخی مطمئن نیستم ولی به‌هرحال این عضلات برای نشستن ۸ ساعت -گاهی مداوم- در روز و بیشتر ساخته نشدن
 برای همین وقتی ورزش می‌کنیم اینقدر جون می‌گیرن و یادی از اجدادشون می‌کنن احتمالا:))
۰۶ آبان ۹۹ ، ۲۲:۱۳ دامنِ گلدار

خیلی معرفی خوبی نوشتی از کتاب.. من نخوندم ولی واقعا این نوسان بین سالم و ناسالم رو گاهی درک میکنم و درگیرش میشم. فکر میکنم هرکاری اگر با فکر همراه بشه تبدیل به چیز والاتری میشه و دویدن و تمرکز داشتن روی یک فعالیت هم همین اثر رو داره و احتمالا روی ذهن تاثیر پالایشی میگذاره :) 

پاسخ:
ممنون :*
امم... راستش این جمله که «هرکاری اگر با فکر همراه بشه...» رو من برداشت نکردم از این حرفای موراکامی. درواقع برداشتم این بود که نفس نوشتن، کاوش تو وجودِ خودته و خیلی وقتا این کاوش اگه بخواد به خلق داستانی والا برسه، از بخش‌های تاریک وجود استفاده می‌کنه. سوراخ سنبه‌هایی که درون‌ت هست و گاهی خبر نداشتی، اثر اتفاقات بد و خوب کودکی‌ت یا ضعف‌های دوران زندگی‌ت و ترکیب اون‌ها با عنصر خیال و نتیجتاً روایت داستانی تازه از دلِ خودت؛ جوری که هم دقیقاً خودت نیست و با این‌حال تکه‌هایی از تو اون‌جاست. گمونم موراکامی می‌خواست بگه این فرآیند کنکاش تو خودش و ایده‌هاش و داستان‌ها اونقدر به روان‌ش فشار میاره که رو به ناسالمی می‌زنه و برای کمی تعادل بخشیدن، سالم نگه داشتن جسم، احتمالاً بهترین گزینه‌ست.
آره، تاثیر پالایشی:)
۰۹ آبان ۹۹ ، ۱۰:۰۹ رویای نیمه شب پاییز

آیا این موضوع روی یافته‌های علمی استیون هاوکینگ هم تاثیر داشته؟

پاسخ:
چه ربطی داشت؟ :))))))
خود موراکامی مثال‌هایی زد از نویسنده‌هایی که لزوما سبک زندگی سالمی نداشتن؛ فقط داشت دلیل سبک زندگی خودشو توضیح می‌داد.
۱۰ دی ۹۹ ، ۱۰:۵۵ اون روی سگ من نوستالژیک ...

چه جالب فاطمه جان مرسی از شرح و معرفیت، من برم بخونمش:))

پاسخ:
خواهش می‌کنم:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">