وقتی روز به‌ روز بزرگتر می‌شوی

روایت رشد من

فاطمه.ح
متولد 81 ام. اوایل دهه 90 دهه‌هشتادی بودن در این فضا خیلی حس پرافتخاری به بهم می‌داد چون همه یا دهه هفتادی بودند یا دهه شصتی. من از 13-14 سالگی شروع کردم به نوشتن.


روانشناسی را در دانشگاه انتخاب کردم. برخلاف خیلی‌ها که به هوایِ بیشتر شناختن خودشان وارد این رشته می‌شوند، توهمِ کشف خودم را نداشتم.
اما کشف شدم، توسط خودم. هویتم را لابه‌لای درخت‌های خوابگاه خوارزمی کرج پیدا کردم و در مسیر تکراری کرج به گیلان جا گذاشتم.


دوست دارم یک کاری کنم. هر کاری. اینجا کارم نوشتن است و صادقانه بگویم، دوست دارم خیلی خوب بنویسم. هدفم از این وبلاگ از سال 1402 دیگر همین است.

***
به راه بادیه
به راه بادیه
بادیه بادیه
به راه به راه
نشستن باطل
نشستن باطل
باطل باطل
مراد مراد


بایگانی

 

حس خوبی نداشت فیلم؛ برای صحنه‌های ترسناکش که اصلا آماده نبودم و حالم را بد می‌کرد. صحنه‌های سکس و لذات مادی هم حالم را بهم می‌زد. بعضی وقت‌ها از سرتاسر سینما متنفر می‌شوم. ایده‌های هیجان‌انگیز با غافلگیری و درآمیختن لذات انسانی و تخیلات نویسنده و داستان‌های دینی و بووم، یک اثر هنری زاده می‌شود. یک فیلم. شیطان درمیان انسان‌ها زندگی می‌کند. نطفه‌اش را می‌کارد و حالا موقع درو کردن است. چطور جذبش می‌کند؟ غرور، پول، قدرت. و چه چیز را دور می‌اندازد؟ عشق، سادگی زندگی در شهری کوچک و ... تنفس فکر. می‌دانی، از این فیلم نیست که متنفرم. از این جامعه‌ای است که فیلم از آن زاده می‌شود. جامعه‌ای که به هیجان نیاز دارد. به غافلگیری آخر فیلم. به صحنه‌های سکسی. به جذابیت شیطان و اجرای فوق‌العاده‌ی آل‌پاچینو در نقش آن. دوپامین. دوپامین. دوپامین. و تلاش تلاش تلاش برای این دوپامین‌ها. مسأله‌ی پول چشمان آن مردک و زنش را پر می‌کند. و خانه‌ی بزرگ گولشان می‌زند. سیستم. سیستم. سیستم. آه چه سیستم زشتی.

نظرات  (۷)

بنشینم و این فیلم را بعد از ۱۵ سال دوباره ببینم

پاسخ:
اووه ۱۵ سال:)

فیلم اگر اشتباه نکنم محصول ۱۹۹۹ باید باشه من سال ‌های اول دانشگاه توی خوابگاه تماشت کردم، حتی شاید بیش از ۱۵ سال باشه، ورودی ۸۳ بودم

پاسخ:
محصول ۱۹۹۷ 
فکر کنم برگشت بهش خیلی عجیب باشه:))

آه.. به همین دلیل نمی تونم خیلی از فیلم ها رو ببینم و خیلی از دنیای هالیوود دور افتاده م. 

یا باید ببینی، یا دستت رو بذاری روی کلید و هی هی بزنی جلو، جوری که یه قسمت هایی از فیلم رو متوجه نشی و اصلا این کار توهین به اون اثر به حساب میاد. از طرفی زحمت سانسورچی رو خودت داری متحمل می شی انگار و آخر فیلم هم خسته از زحمت بی جهتی که کشیدی و فیلم نصفه نیمه ای که دیدی! 

پاسخ:
هممم. راستش من در حالت عادی صحنه‌های سکسی زیاد اذیتم نمی‌کنه. بالاخره بخشی از زندگی واقعی هستن ولی خب این فیلم رو وقتی حالم خوب نبود دیدم و نتیحه جالب نشد.

یه بحث پذیرش هم هست... چرا نمی‌تونی این صحنه‌ها رو بپذیری؟ شاید باید از خودت اینو بپرسی. 

برای من دوباره دیدنش مثل دفعه‌ی اول دیدنه چون چیز زیادی ازش یادم نیست، به جز آل پاچینو

پاسخ:
آها

خیلی وقت قبل دیدم فیلمش رو. باید اعتراف کنم چیز زیادی ازش یادم نیست.

پاسخ:
آ :))

ندیدم.

ولی دوست دارم ببینم. نه به خاطر لذات مقدس مادی. به خاطر بازی آلپاچینو.

پاسخ:
آره ببین حتما..

ورژنِ سانسور شدۀ کامنت:
من چون کلا فیلم خیلی کم دیدم، فیلمایی که دیدم دقیقتر یادمه نسبتا. منم همون سال دوم سوم دانشگاه دیدم این فیلم رو (ورودی 85)، یعنی حدود 13 سال قبل.

خاطراتی که از این فیلم یادم مونده، درآوردن گوشوارۀ شارلیز ترون توسط کینو ریوز بود که همیشه برام جذاب بوده و هنوز که هنوزه بحثش میشه میگم مثل کینو ریوز تو فیلم وکیل مدافع شیطان!

خودم این فیلم رو همزمان با فیلمِ کنستانتینِ ریوز دیدم. تو فیلم کنستانتین رقابتِ گاد و لوسیفر یا همون خیر و شر و شرطبندیشون سر روحِ انسانها واضح تر بود. همون سالها آهنگِ Spanish Train کریس دی برگ هم مدام روی گوشیِ کوچیکم پلی میشد. ترکیبِ محتوای این 2 فیلم و این آهنگ و فکر کردن به نبرد و خوبی و بدی توی دنیا برام جذاب بود توی اون سالهای جوونی :)

---------------------------------

از خاطرات شخصی که بگذریم، تحلیلتون از این فیلم رو خیلی دوست داشتم. و چون بین فیلمهایی کهتحلیل کردین، فقط این فیلم رو دیده بودم، تازه متوجه شدم چقدر دیدتون در تجزیه تحلیل محتوای فیلم وسیعه و بدون شک اگر یک روز دو فیلم قبلی در دو پست قبلی رو هم ببینم، میام و اینجا تحلیلهاتون رو میخونم. خیلی دوست دارم این سیستم رو که مثلا چند نفر یک فیلم رو میبینن و بعد برداشتهاشون رو به اشتراک میذارن. تنهایی فیلم دیدن رو اصلا دوست ندارم.

پاسخ:
سلام. اوو شما هم خیلی وقت پیش دیدین. راستش من اسم فیلم رو خیلی شنیده بودم‌ها ولی حوصله نداشتم ببینم. تا اینکه تو گروه تلگرامی دانشگاه هر از گاهی با هم فیلم دیدیم و اینم جزو پیشنهادات بود. 
جالبه اصلا این صحنه یادم نیست متاسفانه :))))))تو ذهن من بیشتر این مونده که آل‌پاچینو موهای شارلیز رو بالا می‌برد و تو آینه بهش می‌گفت اینجوری بهش میاد. صحنه خیلی خاصی بود.

متاسفانه اینو ندیدم. ممنون بابت معرفی.

نه اونقدر وسیع، متشکرم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">