نه همین نمره ی بالاست، نشان آدمیت!
خواب مساله ی مهمیه؛ حداقل برای من که هست. ولی همین خودم ساعت های خوابم متغیره، یعنی هر دوره ای یه مدتی میخوابم.
قبلتر (مثلا دوسال پیش) که اهمیتی نمی دادم، ساعتای 12 یا 1 میخوابیدم تا 7 صبح به زور و سر و صدای مادرم بیدار شم! مصیبتیه اینجوری بیدار شدن واقعا.
بعدها این جور شد که از 11 میخوابیدم تا 5-6.
تابستونا البته کلا گند می زدم به همه چیز (تا کلاس هفتم و خود همون سال) و مخصوصا ماه رمضون از 11 میخوابیدم تا 3، بعدش همینجوری تا 7. و از دوباره میخوابیدم!
ولی با ورودم به مدرسه ی جدید، که تابستون ها از مرداد ماه کلاس تابستونی میذاره تا حدودا اواخر شهریور (دو بار در هفته) مجبور شدم ساعات خوابمو تنظیم کنم که روزهای مدرسه به مشکل نخورم
بعد دوباره ماه مهر شروع می کردم به 11 خوابیدن تا 7.
البته قطعا کلی تغییرات این مدلی بوده، که جزئیاتش زیاده و حافظه ی من برای یادآوریشون خوب نیست.
سه روزی میشه که بین 9:30 تا 10 شب میخوابم، و خودجوش بدون هیچ مشکلی بین 4 تا 4:20 بیدار میشم. حس سبکباری میباره اصن :)
البته استفاده کردن درست وقت تو این زمان خودش معضلیه واقعا. از یه طرف، همه خوابن و خونه در سکوته و اینکه آدم هی وسوسه میشه که با نِت کار کنه و خب وقت ارزشمند من کلا خیلی سر وبگردی و تلگرام تلف شده :)))))
میخوام این جوری بخوابم همیشه، اگر که بشه!
از امتحانا که بگم؛
زیست رو با نگاه کردن به افق موقع تحویل برگه به پایان رسوندم! یعنی دبیرم سوال داده بود" شکل مقابل چیست؟؟" بعد یادش رفت تصویرو بذاره :|
صحیح و غلطا رو نیم نمره داده بود، تستیا رو بیست و پنج صدمی بارم گذاری کرد!!!
خلاصه خیلی روز خوبی نبود :)))
البته بدترینشون ادبیات بود تا الان. فکر کنم 18 و نیم میشم متاسفانه. حفظ شعری که داد واقعا منو له له کرد :)))
چهار تا بیت از فردوسی بود، که چهارتا مصراعشو نوشته بود و چهارتاشو میخواست. یعنی تنها شعرِ لا به لای نثرِ درسها بود که من کامل حفظ نبودم:|
یه جایی یه مصراع بود و بعدش جاخالی :
همی خواهم از کردگار جهان/ شناسنده ی آشکار و نهان (این مصراع دومی جوابه)
من هر چقدر فکر کردم به نتیجه ای نرسیدم، بنابراین خودم دست به کار شدم و مصراع دوم رو سرودم :
همی خواهم از کردگار جهان/ همان کس که ایران کُنَد جاودان !!!
:)))))
پ.ن (ساعت 10 صبح)
شاید باور نکنید ولی اگه ساعت چهار و نیم صبح از خواب بلند بشید کلی زمان برای استفاده می مونه :|:| تا الان انگار یه روز کامل زندگی کردم :-/ غرغر نمیکنم به دلایلی!
ولی باید یه فکری برای این برنامگی بکنم.
با یه وب جدیدی تو بلاگفا آشنا شدم که بیشتر شبیه یه کتابِ تا خاطرات روزانه! جالبه. با این حال خنثی ام در برابرش. به قول یکی از کامنت گذارانش؛ انگار یه رمان خارجی رو ترجمه کردن تیکه تیکه تو وب گذاشتن :))