وقتی روز به‌ روز بزرگتر می‌شوی

روایت رشد من

فاطمه.ح
متولد 81 ام. اوایل دهه 90 دهه‌هشتادی بودن در این فضا خیلی حس پرافتخاری به بهم می‌داد چون همه یا دهه هفتادی بودند یا دهه شصتی. من از 13-14 سالگی شروع کردم به نوشتن.


روانشناسی را در دانشگاه انتخاب کردم. برخلاف خیلی‌ها که به هوایِ بیشتر شناختن خودشان وارد این رشته می‌شوند، توهمِ کشف خودم را نداشتم.
اما کشف شدم، توسط خودم. هویتم را لابه‌لای درخت‌های خوابگاه خوارزمی کرج پیدا کردم و در مسیر تکراری کرج به گیلان جا گذاشتم.


دوست دارم یک کاری کنم. هر کاری. اینجا کارم نوشتن است و صادقانه بگویم، دوست دارم خیلی خوب بنویسم. هدفم از این وبلاگ از سال 1402 دیگر همین است.

***
به راه بادیه
به راه بادیه
بادیه بادیه
به راه به راه
نشستن باطل
نشستن باطل
باطل باطل
مراد مراد


بایگانی

با چشمهای خون افتاده

شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۱۹ ب.ظ

می‌گویند یک‌جوری برنامه‌هایتان را بچینید که انعطاف‌پذیری داشته باشند. مثلاً اگر زدوخورد و قرار شد شنبه‌شب تنهایی بروید تئاتر، حداقل خیالتان جمع باشد که از بعدِ آن می‌توانید کارهایتان را سروسامان دهید. من هم طبق گفته همهٔ آن‌هایی که میگویند، ازاین‌جهت خوب کاری کردم ولی مسئلهٔ اصلی من انرژی تمام کردن خودم است! با یک و نیم ساعت کلاس زبان یا دو سه ساعت تئاتر رفتن یا سه چهار ساعت گردش خانوادگی یا حتی ماندن در خانهٔ اقوام خیلی نزدیکی که مجبوریم زیاد پیششان بمانیم هم مرا کاملاً تخلیه انرژی می‌کند. شاید کاری بیشتر از نشستن و دیدن یک اجرا، درس گرفتن درسی جدید و یا ساکت بودن در جمع‌های زنانه انجام ندهم ولی به طرز عجیبی خسته می‌شوم. حتی اگر برنامه به‌اندازه کافی منعطف بوده باشد و خودم هم در کنار خواستن کتاب/برگه/چیزی دستم بگیرم و مشغول به انجام کاری شوم، بدنم یاری نمی‌کند! دست‌آخر هم مادر یا برادرم کتاب/برگه/چیزی را از دستم می‌کشند و میگویند بخوابی بهتر است، چشم‌هایت خون افتاده

 

از بین بردن این خستگی‌های نابجا هم رفت در لیست بلندبالای کارهایی که جملهٔ " I'll fix it myself"  را زیرشان مهر زده‌ام!

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۶/۰۲/۱۶
فاطمه .ح

نظرات  (۵)

۱۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۵۲ بهار پاتریکیان D:
به شدت درک میشی :/
پاسخ:
اوه کی خووندی :))) 
پس تو هم آره -____-
((-:من کلا خستگیم دائمیه
پاسخ:
خوب نیست :(
من انرژیم تخلیه نمیشم با این چیزا... ولی درس در همه حال خسته‌کننده‌ست :دی
+ البته این هم نقص نیستا. کلا ویژگیه دیگه. نمیخوام تعمیم بدم و بگم دخترا ولی خب دخترا زودتر خسته میشن و طبیعیه :/
پاسخ:
خوش به حالت، من جدیدا اینطور شدم :)))
:-/ تعمیم دادی دیگه :)))))
آخ خدایا شکرت که دیگه دانش آموز نیستم :d
پاسخ:
عوضش دانشجویی :))
من اینجور موقع‌ها ترجیح می‌دم بخوابم
پاسخ:
:))) منم مجبور شدم بخوابم. ولی اگه وسط روز باسه، بخوابم، زمان میره و ادم از با نظم بودن می افته. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">