وقتی روز به‌ روز بزرگتر می‌شوی

روایت رشد من

فاطمه.ح
متولد 81 ام. اوایل دهه 90 دهه‌هشتادی بودن در این فضا خیلی حس پرافتخاری به بهم می‌داد چون همه یا دهه هفتادی بودند یا دهه شصتی. من از 13-14 سالگی شروع کردم به نوشتن.


روانشناسی را در دانشگاه انتخاب کردم. برخلاف خیلی‌ها که به هوایِ بیشتر شناختن خودشان وارد این رشته می‌شوند، توهمِ کشف خودم را نداشتم.
اما کشف شدم، توسط خودم. هویتم را لابه‌لای درخت‌های خوابگاه خوارزمی کرج پیدا کردم و در مسیر تکراری کرج به گیلان جا گذاشتم.


دوست دارم یک کاری کنم. هر کاری. اینجا کارم نوشتن است و صادقانه بگویم، دوست دارم خیلی خوب بنویسم. هدفم از این وبلاگ از سال 1402 دیگر همین است.

***
به راه بادیه
به راه بادیه
بادیه بادیه
به راه به راه
نشستن باطل
نشستن باطل
باطل باطل
مراد مراد


بایگانی

Just do it

چهارشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۳۲ ب.ظ

از ساعت 6 که رسماً زمان فکر کردن به پست و آپدیت کردن وبلاگ شروع شد، چیز خاصی به ذهنم نرسید. یک‌ساعتی که هر شنبه و چهارشنبه به آپدیت کردن وبلاگ اختصاص می‌دهم بدون نتیجه دقیقی گذشت و نوبت‌کار با فتوشاپ روزانه‌ای که حدوداً یک ساعت ونیم-دو ساعت است رسید. آن را یک ربع زودتر جمع کردم و بازهم به موضوع نوشته‌ام اندیشیدم. اولش نوشتم وقتی از این عینک‌هایی که مخصوص محافظت کردن از چشم موقع پشت سیستم نشستن است می‌زنم، حس می‌کنم که جلوی فکر کردنم را می‌گیرد. برای همین وقتی یک مشکلی پیش می‌آید، عینک را مثل عینک آفتابی می‌زنم بالا و چند ثانیه عمیق به صفحه نگاه می‌کنم! بعد راه‌حل به ذهنم می‌رسد و وقتی می‌خواهم عینک را بگذارم روی چشم‌هایم، لای موهایم گیر می‌کند و اعصابم خرد می‌شود. اما ازآنجایی‌که این موضوع زیاد کش نمی‌آید، آن را با یک پیشنهاد آهنگ ترکیب کردم و بازهم نتیجه خوبی به دست نیامد. و بالاخره یک ربع گذشت و من نوشته‌هایم را پاک کردم.

حالا یک ربع از زمانی که باید به شام و آزادم اختصاص بدهم می‌گذرد و تنها مشوق من برای نوشتن این پست، حس 'برنامه داشتن'ی است که برای مدتی کوتاه احساسش می‌کنم. این حس که میدانم فردا همین ساعت چه‌کاره‌ام، یا اینکه هفتهٔ بعد همین روز وظایف اصلیِ روزانه‌ام چیست، حالم را بهتر می‌کند. نه اینکه این حس خیلی پررنگ باشد، نه. تقریباً می‌توانم بگویم که تازه در حال جان گرفتن است. هفتهٔ اول -طبق برنامه هفتگی- تقریباً یک یا دو کار را انجام می‌دادم که معمولاً هم -طبق برنامه روزانه- در زمان تعیین‌شده‌اش نبود. هفتهٔ دوم تعداد کارها بیشتر شد اما مشکل بی‌نظمی در ترتیب کارهایم هنوز وجود داشت و حتی تا اوایل این هفته هم ادامه پیدا کرد (هفته‌های برنامه‌های من از جمعه شروع می‌شوند، چون روزی که شروع کردم این برنامه‌ها را بچینم تصمیم گرفتم بی‌خود و بی‌جهت منتظر شنبه نمانم.) اما از پریروز اجبار خودم به پایبند بودن به برنامه‌ها کمی از نتایجش را نشان داد و می‌شود گفت آن نتیجهٔ کوچک و این حس برنامه داشتن کمابیش ادامه دارد و مهم‌ترین کار این روزهای من بعد از مطالعه دروس امتحانی، تنظیم زمان بدن و ذهن خودم با این برنامه‌ها و در حقیقت با "انجام دهنده" بودن است.

 

به قول آقای Steve Chandler :

Do it badly; do it slowly; do it fearfully; do it any way you have to, but do it.

نظرات  (۱۱)

چقدر نوشتن و پست گذاشتن واست سخته :| :دی
پاسخ:
نوشتن نه ولی انتخاب موضوع و اینا :)))
چقدر عکس خوب بود. :)
چقدر خوب بود
چقدر خوب بود.
پاسخ:
:) بلی. بسی خوب. 
۰۳ خرداد ۹۶ ، ۲۱:۴۴ طاها مهاجر
بی برنامگی خودش می تونه یه برنامه ی دقیق برای فعالیت های روزانه باشه!
پاسخ:
من قبلا این راه رو انتخاب کرده بودم و امتحانش کردم و فقط با تمِ کلی برای زندگی و ماه و هفته زندگی کردم. الان میبینم که اینکار روی من نمیتونه جواب بده و به یک چیز شفاف نیاز دارم. 
تبریک می‌گم هفته به هفته بهتر شدی :)
پاسخ:
مرسی. امیدوارم تو هم همینطور شی :)
۰۴ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۴۶ اسماعیل نادری
چقدر منظم . زمان بندی و برنامه داشتن:(
پاسخ:
هنوز اول راهه ولی امیدوارم روزبه روز شفاف تر شه
قبلاً گفته بودم برنامه می‌ریزم ولی نمی‌تونم عمل کنم؟
پاسخ:
آره پستهاتو یادمه. 
فکر کردی ما برنامه می ریزیم همون روز عمل میکنیم؟-_- یه ماه طول میکشه به طور نسبی بهش پایبند شم به شخصه. 
با برنامه بدون برنامه زندگی می گذرد . فقط با برنامه آدم فکر میکنه اتفاقای خوبش مر بوط به خودش میشه . همین
پاسخ:
خب خوشبختانه یا متاسفانه من همین یه زندگی رو دارم،بدون برنامه برای شخصِ خودم پر از سردرگمیه و روز به روز بدتر میشم پس نوعی رو انتخاب کردم که زندگی شادتر بگذره :) کلا هر کسی راه خودشو بایستی پیدا کنه، منم بعد از آزمون و خطا کردنِ یکی دو راهه دیگه، این یکی رو بیشتر مناسب خودم میدونم. 
۰۵ خرداد ۹۶ ، ۰۷:۵۱ دریا _ گاه نوشته های من
چه خوب که زندگیتون با برنامه است تبریک میگم
پاسخ:
امیدوارم همینطور بمونه؛ تشکر فراوان. 
but do it :)

این محشر بود :)
پاسخ:
دقیقا. 
۱۴ خرداد ۹۶ ، ۰۷:۴۶ میم جیم ‌‌
سلام...
 روز اول، طبق برنامه، 7 ساعت از 12 ساعتی که برای کار کردن در نظر گرفته بودم کار می‌کردم، روز دوم به 5 ساعت رسید، روز سوم شد 3 سه ساعت، و روزهای بعدی صفر ساعت می‌اومد و برای بقیه‌ی اعداد دست تکون می‌داد. این اتفاق نه در یک هفته، بلکه در سه و چهار هفته‌ی مختلف امتحان شد. در نتیحه‌اش به این رسیدم که آدم درگیرتراز من پیدا نمی‌شه!
  از خاصیت‌های برنامه اصولن برایِ من اینه که، این رو می‌دونم که کلی کار دارم و بی‌کار نشسته‌م، در صورتی که به‌دون برنامه این فکر و عذاب وجدان نیست! پس برنامه خوب‌است! من بد است!! :))
   با تشکر از برنامه‌ی خوب‌تون!
پاسخ:
سلام. سه چهارهفته پشت سر هم نبود؟

اهوم، هرچند من برنامه ای پیشنهاد ندادم ولی در کل خواهش می کنم:)
۱۴ خرداد ۹۶ ، ۱۲:۱۴ میم جیم ‌‌
مختلف!
پاسخ:
آها، پشت سر هم بهتره.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">