بچههای تجربیِ ب اومده بودن کلاسمون و داشتن حرف میزدن که
یکیشون به اون یکی گفت: دو دقیقه دیگه به زنگ مونده. بیا زودتر بریم کلاس که فُلانی (دبیرشون) خیلی گیره!
اون یکی گفت: مگه نگفتی دو دقیقه مونده؟!
+ فقط دو دقیقه ها!!!
- دوووو دقییییقههه!! من میتونم تو دو دقیقه دو تا تست بزنم! :))))))))))
و این است نوع نگاه دوستانِ ما به زندگی :)))
+درمورد نشریه حرف زدیم و گفتن اگر خودت مسئولیتش رو قبول میکنی، از نظر ما هم قبوله! فقط بایستی گروه جمع کنم. بنظرتون مسئولیتش رو قبول کنم؟ خودم هنوز شک دارم اما کمی هم وسوسه شدم چون میدونم این دفعه من دست تنها نیستم و قراره فصلنامه هم باشه پس خیلی وقتمون رو نمیگیره! (فصلنامه خوبه دیگه؟)
++یکی ازم پرسید اگه کسی دلش برای من تنگ بشه، باید چیکار کنه؟ تجربه ثابت کرده کسی که دلش تنگ میشه باهام حرف میزنه! من معمولا تو حرف زدن بهتر از کارهای دیگهام.
+++ چند روز بعد از پست قبلی یکم اتفاقات شخصی و خانوادگی افتاد، یه مدتی اصلا اینجا رو چک نکردم. قراره از گروه زبانی که درش ادمین هستم هم لفت بدم، موندن در اونجا برام جز وقت تلف کردن نداره. در کنار اینها یه رادیو وگ (رادیو مربوط به گیاهخواری) راه انداخته شده که البته چندان افراد ماهری نمیگردوننش، فقط گیاهخواریم! حرفهای نیستیم ولی متون علمی و تاریخی و احساسیِ گیاهخواری رو به صورت فایل صوتی درمیاریم. خودم به کلی از گویندهها از جمله خودم نقد دارم ولی اینکه بخشی از کمک به شنیده شدن صدای گیاهخوارا شدم علاقه دارم. لینک اون کانال هم در @linkveg که مرجع همهی لینکهای مربوط به مجموعهی وِگ هست قرار داره.