هاروکی موراکامی در کتاب «وقتی از دو حرف میزنم، از چه حرف میزنم» یادداشتهای پراکندهاش درباره دویدن را منتشر کرده است. اینکه چطور بعد از نوشتن اولین رمانش سبک زندگی خلوتتری را برای حرفه جدیدش برگزیده. همچنین از ماراتنهای سالانه، حالوهوای دویدن در فصول مختلف سال و تجربه عجیب ۱۱ ساعت و ۴۵ دقیقه دو حرف زده است.
او بعد از بستن بار و تمرکز برای نوشتن رمان، متوجه شد ساعتهای زیادی پشت میز نشستن و سیگار کشیدن شاید تاثیر مثبتی در نوشتن رمان داشته باشند اما رفته رفته جسم او را نابود میکنند. از آن موقع بود که دویدن را شروع کرد و به قول خودش در عنوان فصل چهارم کتاب، «بیشتر دانستههایم را در داستاننویسی، دویدنهای روزانه به من آموخته است».
گاهی مردم در ژاپن از او میپرسند در پیش گرفتن یک سبک زندگی سالم توسط او باعث نخواهد شد که در شغل رماننویسی افت کند؟
آنها فکر میکنند نوشتن یک رمان حاصل فرآیند ناسالمی است. یکجور ویرانگری که از دلش ارزشی هنری خلق شود. موراکامی این را بهکلی رد نمیکند. او مینویسد: «هر کس که به رماننویسی روی بیاورد و از عمل نوشتن در جهت خلق یک داستان بهره بگیرد، خواهناخواه مادهای سمی را که در اعماق وجود هر انسانی یافت میشود به سطح میآورد».
درواقع سبک زندگی سالمی که او دارد، به او اجازه میدهد که با روح ناسالمی در درون خودش روبهرو شود.
بنظر من خواندن این کتاب به درد کسانی میخورد که به وبلاگخوانی و دویدن علاقه دارند چون نوشتهها با نظم و ترتیب خاصی پشت سر هم نمیآیند ولی روزمرگیهای شخصی نویسنده و حرفهای از سر تجربهای که لابهلای خاطراتش میگوید، خواندنیاند. از طرفی کتابی برای یادگیری مهارتهای دو هم نیست، صرفا تجارب پراکندهای است که حالا در قالب کتاب منتشر شدهاند.
پینوشت: امروز داشتم فکر میکردم جملۀ عکسِ بالا برای ما که در اینجا و زیر فشار روانی بسیار بالایی زندگی میکنیم خیلی بهجا است. البته ناسالمی ما کجا و او کجا؛ یکی خودخواسته و دیگری اجباری است. بههرحال... ما اگر بخواهیم هم نمیتوانیم از روانمان به شکل دلخواه مواظبت کنیم. حتی چندتا سیبزمینی خریدن در مغازه هم سختیهای معیشت و جادههای تاریک آینده را جلو چشممان میآورد. با این روح ناسالم، بهتر است جسم سالمی داشته باشیم.
مراقب خودتان باشید.