چهاردهم: ...
سه شنبه, ۵ مرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۳۸ ب.ظ
دومین روز متوالی از حس خراب داشتن تکمیل شد. از حس اینکه نمیتوانم از تختم بیایم بیرون. اینکه اولین وعده روز را ساعت ۵ ب.ظ بخورم. اینکه انگیزه کاری نباشد.
بدترین بخش این روزها خود لحظاتی نیست که میگذرند و تاریک و سطحی تلف میشوند. بدترین بخش آخر شب است که قرار است با رفقایت حرف بزنی و بگویی 《دوباره》روز تاریکی داشتی. دوباره حالت خوب نبود. چقدر از عمق دلم میخواهم در این مواقع دروغ بگویم. بله روزم خوب بود. بله کتاب خواندم. بله ورزش کردم. بله من هم به اندازه تو روز معمولیای داشتم.
۰۰/۰۵/۰۵
پیشنهادم اینه که دویدن رو دوباره شروع کنی، حتی اگه برای چند دقیقه باشه و رفته باشی سر خط. مخصوصا اندورفینی که موقع دویدن ترشح میشه باعث اون حس قوی بودن میشه، حتی اگه در مورد شرایط موجود کاری از دستت بر نیاد این حس رو بوجود میاره که از پس همه چی بر میایی.
پ.ن. تقریبا از سال جدید به خاطر موقعیت نتونستم بدوم و خیلی ناراحتم در موردش. اما کم کم تصمیم به برگشت دارم ان شاءالله.