کمالگرای درونم بعد از خواندن «بارون درختنشین» مرا وا داشت که صبر کنم و چیزی ننویسم چون دلش میخواست اول کتاب «چگونه کتاب بخوانیم» مورتیمر آدلر را بگیرد و کم کم که آن را میخواند، بارون درختنشین را هم بررسی دوبارهای کند و مطلب جذابتر و غنیتری درموردش بنویسد. مطلبی که شاید بتواند یافتههایی فراتر از خوانش اولیه را شامل شود.
اما حالا با اینکه آن کتاب را از کتابخانه گرفتهام و اوایلش را مطالعه کردهام، تعویق در نوشتن برداشتهای اولیه و تجربهام از کتاب را بیهوده تلف کردن وقتم میدانم. هر کتابی سر جای خودش!
(امیدوارم توضیحاتم اسپویل نداشته باشد، درواقع تجربه ناچیزی در نوشتن از کتابها دارم و دقیقاً نمیدانم کجا و کی اسپویل اتفاق میافتد؛ تلاش میکنم نکات برجسته را بگویم و جزئینگری نکنم.)
«بارون درختنشین» اثر ایتالو کالوینو، نویسندهی ایتالیایی، روایت پسری است که بعد از یک اتفاق تصمیم میگیرد دیگر پایش را روی زمین نگذارد! و به همین دلیل میرود بالای درختها زندگی کند. کتاب توسط برادر بارون روایت میشود. برادری که مثل من و شما یک انسان معمولی است و ماجراهای غیرمعمولی برادرش را تعریف میکند؛ از عشقش گرفته تا نوع زندگیاش بالای درختان، از نوجوانی تا بزرگسالی و از عقاید پیشپا افتادهاش تا فلسفهی زندگی بارون.
فلسفهی زندگی او، دقیقاً در خود زندگیاش متجلی شده است. دوری از مردم و همچنان همسو با مردم بودن و دغدغهی آنان را داشتن، از ویژگیهای بارز زندگی او است. ویژگیای که دغدغهی ایجادِ تعادل بین دو کفهی متضادش، بنظر من از آن دغدغههایی است که آدمهای اثرگذار زیاد در زندگی با آن دست و پنجه نرم میکنند!
خواندن بارون درختنشین، حتی خیلی از زوایای زندگی یک نوجوان را میتواند روشنتر کند: گرایشات روحی و جنسی، روح یاغیگری و شاید هم لجبازی. همینطور کتاب عقاید عظیمتر بارون درمورد زندگی را هم در بر میگیرد.
از معرفی خود کتاب که بگذریم، حس من شخصی من پس از خواندن کتاب، یکجور علاقه خاصی به نوع زندگی بارون بود. علاقهای که شاید بگویم به حسادت نیز تبدیل گشت: همزمان با مردم و بدون آنها بودن، مسألهای بیشک حسادت برانگیز است. بنظرم این وضعیت، نقطهای است که از گزندهای اکثر مردم میتوان در امان ماند. و با اینکه در این شرایط مجبوری در غار تنهایی دست و پنجه نرم کنی، کنار آنان نیز هستی.
برای من، این وجه زندگی بارون بسیار پررنگ بود. خیلی جاها دوست داشتم نظر خودش را دربارهی نوع زندگیاش بدانم. دلم میخواست بفهمم وقتی کسی در این راه قدم میگذارد، به چه درصدی از رضایت میرسد.
خلاصه؛ «بارون درختنشین» علاوه بر وادار کردن شما به فکر کردن درمورد تمام موارد بالا، یک داستان جذاب و گیرا و تخیلی را پیش روی شما قرار میدهد.
پ.ن: چهارمین کتاب مطالعه شده از چالش ۱۲ کتاب گودریدز امسال.
پ.ن: ترجمهی مهدی سحابی را خواندم.