وقتی روز به‌ روز بزرگتر می‌شوی

روایت رشد من

فاطمه.ح
متولد 81 ام. اوایل دهه 90 دهه‌هشتادی بودن در این فضا خیلی حس پرافتخاری به بهم می‌داد چون همه یا دهه هفتادی بودند یا دهه شصتی. من از 13-14 سالگی شروع کردم به نوشتن.


روانشناسی را در دانشگاه انتخاب کردم. برخلاف خیلی‌ها که به هوایِ بیشتر شناختن خودشان وارد این رشته می‌شوند، توهمِ کشف خودم را نداشتم.
اما کشف شدم، توسط خودم. هویتم را لابه‌لای درخت‌های خوابگاه خوارزمی کرج پیدا کردم و در مسیر تکراری کرج به گیلان جا گذاشتم.


دوست دارم یک کاری کنم. هر کاری. اینجا کارم نوشتن است و صادقانه بگویم، دوست دارم خیلی خوب بنویسم. هدفم از این وبلاگ از سال 1402 دیگر همین است.

***
به راه بادیه
به راه بادیه
بادیه بادیه
به راه به راه
نشستن باطل
نشستن باطل
باطل باطل
مراد مراد


بایگانی

۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

این شفافیت را تقدیم می کنم به آن هایی که شفافیت میخواستند D: :)))))

پ.ن: مستمر علوم (فیزیک+شیمی+زیست) به‌احتمال 99 درصد به خاطر مستمر فیزیکم این‌طور گند زده به کارنامه. فکر می‌کردم با نمره‌های شیمی و زیست، نمره‌های کلاسیِ فیزیکم چندان خودشان را نشان ندهند، ولی این‌طور نشد!

پ.ن 2: دیروز فاینال کلاس زبان را دادم و با میانگین 83 قبول شدم. پیشرفت خوبی بود! ترمِ قبلی اگر اشتباه نکنم لبهٔ مرز (حدوداً 76) بودم که قبول شدم!

تا الآن خبر رد شدنِ پنج نفر از همکلاسی‌هایمان به دستم رسیده:|

۱۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱ ۳۱ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۲۹
فاطمه .ح

از آن دسته ای هستم که کاری نیست که به آن عشق خاصی داشته باشند.

امروز در حینِ نوشتن و پاک کردن برای پست امروز یادم آمد که چقدر این روزها به این واقعیت فکر می کنم.


+You are not alone را موقع زیر و رو کردن آهنگهای قدیمی پیدا کردم.

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۰۸
فاطمه .ح

جدیداً شروع کرده‌ام به تماشای آرشیو یکی‌دو سال گذشتهٔ یک برنامهٔ روانشناسی. از لابه‌لای صحبت‌های روانشناس برنامه در برنامه‌های اخیرشان که حول محور خانواده و روابط متقابل بود، فهمیدم که قبلاً در آغاز برنامه‌شان به بحث خودشناسی پرداخته بودند. بنابراین من که روانشناس و حرف‌هایش را می‌پسندیدم خواستم امتحانی کنم و پنج-شش قسمت از برنامه‌های اولیه‌شان را دانلود کردم.

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۱۳
فاطمه .ح

قصد داشتم از سوژه‌های نوجوانی بنویسم که چند سؤالی که این روزها زیاد بهشان فکر می‌کنم و می‌پرسم سراغم آمد.

 

اولی-که مستقیماً به سوژه‌های نوجوانی‌ام ربط دارد:

 

حدوداً چند وقت است که مرا می‌شناسید؟ (البته این را مخصوص وبلاگی‌ها نوشتم :)) )

 سه تا از صفات خوب و سه تا از صفات بد من را (بر اساس مدتی که مرا شناختید) برایم بنویسید.

 

دومی-که چند روزی است که از افراد دوروبرم می‌پرسم:

 

آخرین باری که گریه کردید چه وقتی بوده؟

آیا تابه‌حال در آغوش کسی اشک ریخته‌اید؟

 آیا تابه‌حال بعد از/به خاطر گریه کردن احساس پشیمانی کرده‌اید؟

 

پ.ن: همین‌طوری الکی، فضولم!

پ.ن: فضولِ شما هم هستم! اگر جواب دهید، برایم فوق ارزشمند خواهد بود:)

پ.ن: نسخه بدردبخوری از این آهنگ نیافتم. به شما هم پیشنهاد نمیکنم که این نسخه را دانلود کنید؛ فقط خواستم بگویم که الان به این گوش می دهم:

Hall and Oates|rich girl

۱۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۶ ، ۲۱:۰۲
فاطمه .ح

محمود بهم گفت خواب دیدم دو تا خواهر دارم. یکی تازه از کما درآمده و سنش از تو کم تره و ما خیلی خوشحال شده بودیم ولی تو داشتی حسودی می‌کردی که رقیب پیدا کردی.

جیغ جیغ کردم و گفتم یعنی از من خوشگل‌تر بود؟ (باور کنید نمی‌دونم چرا این سؤال رو پرسیدم:)) )

چشماش رو تنگ کرد و باحالت تفکر گفت: نه ...

عین چی ذوق کردم

 و بعد صداشو درحالی‌که از در می‌رفت بیرون شنیدم:

«ولی خیییییلی بامزه‌تر بود:|»



+بله، من هم برای اتفاقاتی که در کشورمون افتاده در شُک هستم البته.

۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۶ ، ۱۴:۵۳
فاطمه .ح