المپیاد ادبیات1
امروز دومین امتحان ترم اول هم برگزار شد و خوب بود. آخرین امتحانمون بیستوهشتم همین ماهه. امتحاناتمون باید تا بیستوهفتم تموم بشه اما چون واسه منطق خیلی کم وقت گذاشتن، یه روز عقب انداختیم که حداقل بتونیم یه روز کامل رو واسه منطق داشته باشیم! در کنار این برنامهای که واسه بعضی دروس "فشرده" محسوب میشه، المپیاد ادبیات هم کلاساش برگزار شده.
خیلی وقت بود که به المپیاد ادبیات فکر میکردم. تنها چیزی راه نظرم رو بهش بستم، مقامآوریه! آخرین اولویتم هم هست. المپیاد ادبیات شرکت کردم چون شنیدم (وحتی خوندم تو بعضی وبلاگها) که با تو المپیاد آثاری رو میخونی که تو مدرسه باهات کار نمیکنن. از طرفی آثار ادبی هیچوقت بیثمره نیستن... طرف بیست سال قبل یه کتابی خونده و هنوزم که هنوزه افکارش بخاطر اون کتاب یا یه سری مجموعه کتابها قوت گرفته. از این نظر که "یه چیزی بهم اضافه میشه" هیچ شکی نداشتم و تصمیمم بر همین براساس بود. اما اول از همه، برگزاری کلاسها در طول امتحانات ترم و همچنین انتظارات و توقعاتی که پس از شرکت در المپیاد دامنم رو میگیره، من رو کمی به شک انداخته بود. اما نمیدونم این چه حسیه، میگه هروقت داری شک میکنی و میترسی، به یه پله از رشد میرسی. (لفظ "نمیدونم" کاملا بیمعنیه اینجا، الکی دستم دوست داره تایپش کنه! من کلی مطلب دربارهی این چیزا خوندم، مربوط به همون خارج شدن از ناحیهی راحتیمونه و...)
در نتیجه برای المپیاد آزمایشی ثبت نام کردم. دلیل اینکه المپیاد برام جنبه "آزمایشی" داره، پایهی دهم بودنمه. یازدهمیا امسال تو المپیاد شرکت میکنن و مرحلهی اول رو میدن (و کلاسا واسه همین وسط امتحاناته، چون امتحان بهمن برگزار میشه) و بر همون اساس سنجیده میشن اما من هنوز یه سال وقت دارم که بخوام آزمون اصلی رو بدم و امسال کاملا آزمایشی آزمون میدم : یه فرصت خوب.
حالا چند نفر دارن آزمایشی شرکت میکنن؟ فقط من! :/ متاسفانه بچههامون حوصله کارای درسیِ آزاد رو ندارن (هرچند المپیاد رو زیاد درسی حساب نمیکنم) و مخصوصا که وسط امتحانات کلاساش هست، عمرا بیان! یازدهمیهامون همهشون جلسهی اول روبودن اما فکر کنم یکی دو نفرشون ترکمون کنن در روزهای آینده.
گفتم جلسه اول یه چیزی یادم اومد!!! من اصلا نمیدونستم اون روز کلاس هست. یه راست از مدرسه اومدم خونه و بعد مدیرم زنگ زد که فاطمه جان مگه کلاسا رو نمیخواستی بشینی، چرا نیستی؟! گفتم نمیدونستم کلاسا هست و آیا امروز هنوزم ادامه داره یا نه؟
خوشبختانه فقط یه ساعت از کلاس گذشته بود و یه بریک داده بود به بچهها. منم رفتم. آقای ش مدرسمونه. اون روز شاهنامه و اسرار التوحید رو شروع کرد به تدریس. از اسرار التوحید بیشتر از شاهنامه خوشم میاد. کلا جس میکنم با شعر زیاد ارتباط برقرار نمیکنم، مگر سپید و نو باشه. از نثرهای قدیمی خوشم میاد و نثر اسرار التوحید هم جالبه.
به طور کلی سرگذشت ابو سعید هست که توسط یکی از نوادگانش، محمد بن منور به رشتهی تحریر در اومده. کتاب از اولش جالبه!!! محمد بن منور اول کتاب میاد میگه شیحمون همیشه خودشو "ایشان" خطاب میکرد و "من" و "ما" نمینامید اما چون شاید خواننده گیج بشه و وسط متن یادش بره که این قضیه وجود داره و اینا، من هر جایی که شیخ فرموده "ایشان" رو به "ما" تبدیل میکنم. اصن شیخشون از همین نقطه خیلی مغرور بنظرم رسید.
در مورد شاهنامه، ایشون از داستان فریدون شروع کرده و از اونجا به بچهها جزوه داده (من جزوه رو ندارم، خیلی کم با بقیه هماهنگم، باید یه کاریش کنم چون متنی که اون داشت رو هر جا میگردم نمییابم.) اون یک ساعتی که من نبودم تقریبا ده تا از ابیات فریدون رو بررسی کرده بودن و البته بعدش ادامه دادن. وقتی که با دانش شاهنامه رو میخونی به مراتب لذتبخشتر صرفا شنیدنشه اما به همون اندازه هم دقت میطلبه.
از اون جایی که داریم بررسیش میکنیم، تصمیم گرفتم شاهنامه رو با فلشکارتهای آنکی حفظ کنم که ماندگاری نکات و مطالبش بیشتر شه. اما چون جزوه اونا رو ندارم نتونستم هنوز فلش کارتام رو بسازم، اونم خیلی دیر پیام میده، نمیدونم کی میاره :(
یه نکتهای که تو کلاس آقای ش خیلی تاکید کرد، این بود که زیاد سخت نگیریم سر معنی و سعی کنیم چیزی که به زبان سادهی الان میشه ازش درآورد رو بیان کنیم. یه سری کلماتی شاید تغییر معنا داده باشن. یا افعال کهنه وجود داشته باشه و ... اما اگه با بافت خود قضیه بریم جلو و در بستر متن واژگان و ... رو بررسی کنیم، کارمون به مراتب راحتتر میشه.
جلسهی بعدیمون فردا بعد از امتحانه. هر روزی که میریم سه تا جلسهی یک ساعتونیمه میمونیم... امیدوارم ادامهش هم خوب پیش بره.