وقتی روز به‌ روز بزرگتر می‌شوی

روایت رشد من

فاطمه.ح
متولد 81 ام. اوایل دهه 90 دهه‌هشتادی بودن در این فضا خیلی حس پرافتخاری به بهم می‌داد چون همه یا دهه هفتادی بودند یا دهه شصتی. من از 13-14 سالگی شروع کردم به نوشتن.


روانشناسی را در دانشگاه انتخاب کردم. برخلاف خیلی‌ها که به هوایِ بیشتر شناختن خودشان وارد این رشته می‌شوند، توهمِ کشف خودم را نداشتم.
اما کشف شدم، توسط خودم. هویتم را لابه‌لای درخت‌های خوابگاه خوارزمی کرج پیدا کردم و در مسیر تکراری کرج به گیلان جا گذاشتم.


دوست دارم یک کاری کنم. هر کاری. اینجا کارم نوشتن است و صادقانه بگویم، دوست دارم خیلی خوب بنویسم. هدفم از این وبلاگ از سال 1402 دیگر همین است.

***
به راه بادیه
به راه بادیه
بادیه بادیه
به راه به راه
نشستن باطل
نشستن باطل
باطل باطل
مراد مراد


بایگانی

۶ مطلب با موضوع «نوشتن :: شعرهایم» ثبت شده است

۱

زمان ما را خواهد کشت
با زنجیری از طلا
از پشت سر
هجوم خواهد آورد

زمان ما را خواهد کشت
خفگی... آه از خفگی
دست و پا می‌زنم
و زنجیر

خون
خون
خون

 

۲

تنهایی
پدر نداشت
مادر هم نداشت
عمه داشت که بهش فحش بدهم
ولی فحش مرا خالی نمی‌کند
تنهایی، 
نگاه می‌طلبد
و غرق شدن
می‌خواهم بنگرم 
به بودن
به تمایل نبودن
به عشق
که اتفاق نیوفتاد
به دوستی
که عمیق نشد 
به رویا
که واقعی نشد
رنج... رنج خواستن...
هست، بود، خواهد ماند
و تنهایی 
هست، بود، خواهد ماند

و من شعر خواهم نوشت
هرچند بی سر و ته.

 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱۷ فروردين ۰۰ ، ۱۸:۲۹
فاطمه .ح