وقتی روز به‌ روز بزرگتر می‌شوی

روایت رشد من

فاطمه.ح
متولد 81 ام. اوایل دهه 90 دهه‌هشتادی بودن در این فضا خیلی حس پرافتخاری به بهم می‌داد چون همه یا دهه هفتادی بودند یا دهه شصتی. من از 13-14 سالگی شروع کردم به نوشتن.


روانشناسی را در دانشگاه انتخاب کردم. برخلاف خیلی‌ها که به هوایِ بیشتر شناختن خودشان وارد این رشته می‌شوند، توهمِ کشف خودم را نداشتم.
اما کشف شدم، توسط خودم. هویتم را لابه‌لای درخت‌های خوابگاه خوارزمی کرج پیدا کردم و در مسیر تکراری کرج به گیلان جا گذاشتم.


دوست دارم یک کاری کنم. هر کاری. اینجا کارم نوشتن است و صادقانه بگویم، دوست دارم خیلی خوب بنویسم. هدفم از این وبلاگ از سال 1402 دیگر همین است.

***
به راه بادیه
به راه بادیه
بادیه بادیه
به راه به راه
نشستن باطل
نشستن باطل
باطل باطل
مراد مراد


بایگانی

بزرگ شدن و تصمیم گرفتن

دوشنبه, ۲۶ تیر ۱۴۰۲، ۰۱:۲۳ ق.ظ

خیلی‌ها از تصمیم گرفتن می‌ترسند و از همان نوجوانی از بزرگسالی بدشان می‌آید. من اینطور نبودم بلکه حتی منتظر بودم بزرگ شوم و یکی از شواهد آن‌ها هم نام این وبلاگ است. بزرگتر شدن را به مثابه تصمیم‌های بهتر، ساختن مسیر زندگی و ادامه دادن آن مسیر تا رسیدن به اهداف و آرزوهایم می‌دیدم. امشب ولی بیشتر از هر کسی از بزرگ شدن در هراسم. صداهایی در اعماق ذهنم مرا به سوی انجام کارهایی هُل می‌دهند که اگر بلند بلند فکر کنم، ضررهایی در آن کارها برایم آشکار می‌شوند‌. می‌دانم. احتمال اینکه شکست بخورم، در کار جدیدم بی‌مسئولیت یا ناکافی قلمداد شوم، برنامه مهاجرتم بهم بخورد و فرصت ارشد را به اشتباه رها کرده باشم وجود دارد ولی من نمی‌شنوم. آن زمزمه‌ها خیلی دور است؛ انگار متعلق به دختری از سلسله دیلمیان است که اضطراب‌هایش در روح من حلول یافته است. مالِ من نیست. صداها می‌آیند و می‌روند و من می‌گذارم اجدادم با من در ارتباط باشند ولی دلم نمی‌خواهد به آن‌ها گوش دهم: 《خودت هم می‌دانی که قرار است پشیمان شوی! پس چرا اعتراف نمی‌کنی؟》من چیزی نمی‌دانم. این را همه شما می‌دانید که به عالم بالا دسترسی دارید و خبرهای آینده و گذشته به گوشتان می‌خورد. من فاطمه‌ی سال ۱۴۰۲ خورشیدی‌ام، تصمیمم را گرفته‌ام، اعصابم خرد است و صدایی نمی‌شنوم. 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲/۰۴/۲۶
فاطمه .ح

نظرات  (۱)

۰۳ بهمن ۰۲ ، ۰۸:۵۰ حامد احمدی

اشتباه.

زندگی چک پواینتی اشتباه است. 

می دانی چه چیز انسان را از رشد و راحتی همزمان باز می دارد؟

به تو می گویم.

هدف گذاری. شفاف ساختن آرزو. نظم. برنامه ریزی. به آینده فکر کردن. و این ها. 

درست چیست؟

هر لحظه، نه هر روز. هر لحظه، از خودت بپرس درست ترین کار چیست؟

همین.

حتی لازم نیست انجام ش بدهی.گ

فقط بپرس. هر لحظه. 

و این هر لحظه پرسیدن، سخت ترین کار جهان است.

برای همین است که مغز، عاشق قاعده سازی است. عاشق حد تعیین کردن است. مغز می خواهد مسیر تعریف کند و خورد برود در گوشه ای بخوابد. مغز را بیدار نگه دار. هر لحظه از او بپرس. 

و کجاست استرس، زمانی که مسیری برای مقایسه و ارزیابی وجود نداشته باشد؟!

پاسخ:
کار دشواریه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">