وقتی روز به‌ روز بزرگتر می‌شوی

روایت رشد من

فاطمه.ح
متولد 81 ام. اوایل دهه 90 دهه‌هشتادی بودن در این فضا خیلی حس پرافتخاری به بهم می‌داد چون همه یا دهه هفتادی بودند یا دهه شصتی. من از 13-14 سالگی شروع کردم به نوشتن.


روانشناسی را در دانشگاه انتخاب کردم. برخلاف خیلی‌ها که به هوایِ بیشتر شناختن خودشان وارد این رشته می‌شوند، توهمِ کشف خودم را نداشتم.
اما کشف شدم، توسط خودم. هویتم را لابه‌لای درخت‌های خوابگاه خوارزمی کرج پیدا کردم و در مسیر تکراری کرج به گیلان جا گذاشتم.


دوست دارم یک کاری کنم. هر کاری. اینجا کارم نوشتن است و صادقانه بگویم، دوست دارم خیلی خوب بنویسم. هدفم از این وبلاگ از سال 1402 دیگر همین است.

***
به راه بادیه
به راه بادیه
بادیه بادیه
به راه به راه
نشستن باطل
نشستن باطل
باطل باطل
مراد مراد


بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پست لحظه ای» ثبت شده است

دیشب با خودم گفتم نکنه چون مادرم نیست، دیر بیدارشم و غذامو درست نکنمو کلا از برنامه ها عقب بیوفتم؟ 

بنابراین حوالیِ ساعت 12 خوابیدم و 5 صبح به طور خودجوش بیدارشدم!!! درحالی که برای بیست دقیقه به شش زنگ گذاشته بودم :))

رفتم وسایل غذا و فلان و بسیار رو اماده کردم و تا ساعتِ 6 اینا درست شد:/ البته کلا سه تا ساندویچ درست کردم تا اگه کسی اونجا بود که نمیخواست غذاشون رو بخوره، من یکی از اینا رو بهش بدم. نبود هم مهم نیست، به یکی که قارچ دوست داره میندازمش :))

ولی از اونجایی که مواد یکیشون 45 درصد سوخته، باید حواسم باشه کدوم رو میدم :)))

اومده بودم تلگرام چک کنم که سوخت :| 

الان، در حال حاضر، احساس می کنم خسته هستم و خوابم میاد با اینکه مدت خوابم کافی بوده. فکر کنم بخاطر اینه که امشب وسایل الکترونیکی رو بیرون از اتاقم نذاشتم!

خلاصه الان حوصله م سر رفته و نمیدونم چه کنم. اتاقم هم گرم شده احساس خواب داره بیشتر میشه  ساعت 7 و نیم هم باید جلوی در مدرسه باشم.

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۵ ، ۰۶:۳۷
فاطمه .ح