وقتی روز به‌ روز بزرگتر می‌شوی

روایت رشد من

فاطمه.ح
متولد 81 ام. اوایل دهه 90 دهه‌هشتادی بودن در این فضا خیلی حس پرافتخاری به بهم می‌داد چون همه یا دهه هفتادی بودند یا دهه شصتی. من از 13-14 سالگی شروع کردم به نوشتن.


روانشناسی را در دانشگاه انتخاب کردم. برخلاف خیلی‌ها که به هوایِ بیشتر شناختن خودشان وارد این رشته می‌شوند، توهمِ کشف خودم را نداشتم.
اما کشف شدم، توسط خودم. هویتم را لابه‌لای درخت‌های خوابگاه خوارزمی کرج پیدا کردم و در مسیر تکراری کرج به گیلان جا گذاشتم.


دوست دارم یک کاری کنم. هر کاری. اینجا کارم نوشتن است و صادقانه بگویم، دوست دارم خیلی خوب بنویسم. هدفم از این وبلاگ از سال 1402 دیگر همین است.

***
به راه بادیه
به راه بادیه
بادیه بادیه
به راه به راه
نشستن باطل
نشستن باطل
باطل باطل
مراد مراد


بایگانی

گریه

سه شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۵۷ ق.ظ
پارسال یکی از زنگهای هنرمون بود که نمیدونم چه بحثی پیش اومده و دبیرمون گفت : من حتی دیدم دختری رو که سر قبر باباش گریه نکرده، خیلیا خیلی بی احساسن. 
حرف دبیرمون همانا و مخالفت های بچه ها و علی الخصوص خودم دررابطه با برداشت ایشون از بااحساس و بی احساس بودن همان!
هی میگفتیم اینکه کسی گریه نکرده به معنیِِ ناراحت نبودن نیست و اصلا خیلی ها عادت ندارن در همچین موقعیت هایی گریه کنن.  

اون روز که خاکسپاری مادربزرگم بود، گریه م نمی اومد. یادم نمیاد بخاطرِ "مرگِ کسی" گریه کرده باشم، بلکه جوِّ فضایی که تو خاکسپاری هاست اشکمو در میاره. مثلا وقتی عموم مُرد، اشکهای بابام منو گریه انداخت نه مرگ عمو. وقتی زن عموم فوت کرد، اتفاقاتی که تو خونه شون می افتاد باعث شد گریه کنم وگرنه من زیاد زن عمو رو نمی شناختم. فقط هر سال موقع عید اونا می اومدن شمال و یه هفته ای هی همدیگرو می دیدیم.
مرگِ مادربزرگم من رو به گریه ننداخت ولی اشک های مادرم یکم حالت بغض بهم داد. اینکه نتونستم حتی تو اون شرایطم گریه کنم بخاطر این بود که مریضی ها و بستری شدن ها مادربزرگ داشت خبرِ مرگشو بهمون می داد.البته یه دلیل دیگه ش هم اینِ که من هیجوقت رابطه ی خیلی عمیقی با مادربزرگم نداشتم.الان که فکر می کنم می بینم فقط با دو سه تا از فامیل هام تا حدودی اینجوری بودم، که همونم داره کمرنگ میشه. 
اون پست چهل تکه هم از روز قبل مرگ مادربزرگ شروع کرده بودم و فرداش که فوت شد، اون جمله رو برای خاطره ی مرگش نوشتم. 
همینطوری یادم افتاد. 
جالبه.  
موافقین ۸ مخالفین ۰ ۹۵/۱۰/۱۴
فاطمه .ح

نظرات  (۱۱)

۱۴ دی ۹۵ ، ۱۰:۴۲ آرزو ﴿ッ﴾
سلام
من از اون آدمای گریه‌ـو می‌باشم، یعنی اگه برگه‌ی ترحیم یه غریبه رو تو خیابون ببینم و قیافش به‌نظرم مظلوم بیاد ممکنه براش گریه کنم، الآن که پست تو رو خوندم فهمیدم منم برای اتفاقات بعد از مرگ افراد گریه می‌کنم، برای خانواده‌ش مثلا.
 البته تا حالا تجربه‌ی فوت فامیل نزدیک نداشتم یعنی داشتم ولی ۷سالم بوده و دنبال بازی‌کردنم بودم!

پاسخ:
سلام. 
چقدر عجیب عریب :)) یه همکلاسی داشتم درحال رفتن به خونه هامون یه اگهی ترحیمی دید که عکس یه اقای جوانی رو داشت  گفت به نظرت این جذاب نیست؟ گفتم بابا دست از سر مرده ها هم تو برنمیداری؟ :))) یهو با این کامنت یاد اون روز افتادم. 
چه جالب. امیدوارم کلا نداشته باشید. 
هیچوقت واسه مرگ کسی گریه نکردم تا حالا! البته عزیزی از دست ندادم ببینم حسش چجوریه!
ولی کلا اینکه طرف اشکش دربیاد یا نه بیشتر به ویژگی های شخصیتیش مربوطه تا حسی که داره! خیلیا در اوج ناراحتی هم اشکشون درنمیاد! نمیشه بگیم اصن ناراحت نیستن و احساسات ندارن
پاسخ:
اکثر افراد بخاطر مرگ یارو گریه نمیکنن، جو اونا رو به گریه میندازه. 
من هم وقتی دوازده سالم بود و رفتم بالاسر بابابزرگم که مرده بود... اولین بار یه آدمی که از دنیا رفته رو دیدم گریه نکردم، اما وقتی مامان بزرگم اومد بالا سرش و شروع رد به صدا کردن بابابزرگ، از اینکه بابابزرگ نمی تونست جوابش رو بده گریم گرفت... دقیقا جو هست که آدم رو به گریه می ندازه... حالا بعضی ها این جو رو ذهنی هم می تونن ایجاد کنن، بعضی هم فقط باید تو موقعیت قرار بگیرن... .
پاسخ:
بله. جوِ ذهنی رو خوب اومدی. من اون سالی که زن عموم مرد برای فوتش یه متن نوشتم. خودم بعد از نوشتنش گریه م گرفت. 
جوابی که به کامنت متین دادی مسخره بود :/ این همه گریه زاری به خاطر جوه ؟؟ 
چون خودت اینجوری ای پس اکثر افراد هم اینجوری اند ؟؟ خیلی وقتی باور پذیر نیست براشون و مثلا تو شوک اند . و بعد یک ماه شروع میکنن به گریه کردن . مثل مامان من که روز خاکسپاری اشکش در نیومد. 

یاد بیگانه البرکامو افتادم که طرف تو خاکسپاری مادرش اشک نریخت و بعدن در دادگاه بر علیه اش استفاده شد . 

پاسخ:
اگه میگفتم "همه ی آدما اینجوری ان"، جمله ای که گفتی میتونست یه نقدی-چیزی به من وارد کنه، ولی اولا من نگفتم همه ی افراد (پس مادرشما میتونه جزو اون افرادی که من گفتم نباشه) دوما اینکه من در جواب کامنت ها نظرِ خودم رو مینویسم (مگر وقتهایی که منبع موثق میارم برای تایید حرفم) یعنی چیزهای که تو زندگیم دیدم و این "اکثرا" که گفتم، نتیجه ی تجربه های خودم بوده از افراد مختلف.
آره خب! بعضیا گریه شون نمیگیره و این به احساس هم ربطی نداره.
پاسخ:
بله، برای همینم ما اون روز تو کلاس خیلی با دبیرمون حرف زدیم و گفتیم اشتباه می کنید، ولی قبول نکرد بازم!!!
۱۴ دی ۹۵ ، ۲۰:۵۵ دریا _ گاه نوشته های من
اصلا به گریه نیست من خیلی گریه می کردم الان برام خوب نیست خودم را کنترل میکنم برام مهم نیست بگن بی احساسه
پاسخ:
منم کلا ادم گریه کنی هستم ولی تو این موقعیت ها نه. :)
۱۴ دی ۹۵ ، ۲۱:۲۲ لوسیفر زوبع
با اینکه بسیار آدم احساسی هستم ولی منم بخاطر مرگ کسی گریم نمیگیره و همینطور در فضای خنده هم خندم نمیگیره فقط لبخند میزنم اونم زوری. :/
پاسخ:
اهوم همچنین (درمورد گریه نه خنده :)) )☺👍
۱۵ دی ۹۵ ، ۱۹:۲۲ Vincent Valantine
منطق استادتون رو درک نکردم.
خدا رحمت کنه مادربزرگ ، زن‎همو و دیگر رفتگان شما رو.
پاسخ:
ما هم درک نکردیم هنوز که هنوزه :-/
خیلی ممنون، همچنین همه ی رفتگان شما :) ..🌿🌹
من وقتی بچه بودم گریه برایم خیلی سخت بود، گریه ارادی منظورمه، مثلاً می رفتیم عزاداری و ختم و مجلس نوحه حتی و می دیدم ای وای... ملت چه خوب می زنند زیر گریه :-| واقعاً هم این طور بود

ولی بعدتر ها به این نتیجه رسیدم که اگه یک چیزهایی از دست داده باشی در زندگی ات (که ایشالا برایت پیش نیاد) اون وقت هم خیلی راحت گریه ات می گیره، مثلاً آدم میره سر ختم پدر زن داداش عروسشون (ببین چه نسبت دوریه) ولی گریه اش می گیره

چرا؟ چون برای من این طوریه که یاد یکی از نزدیکام می افتم که نیست... که هر وقت یاد نبودنش می افتم گریه ام می گیره، برای من این طوریه
پاسخ:
درسته، قبلا یک نفر دیگه هم بهم گفته بود که گاهی افراد بخاطر مشکلات خودشون هم گریه میکنن. 
امیدوارم دیگه از اینجور مشکلات و ناراحتی ها برات پیش نیاد :)
منم نگفتم گفتی همه ! گفتی اکثر افراد :/ 
پاسخ:
خب مادرت میتونه جزوِ اون اکثر افراد نباشه  :/ و در ضمن تهش نوشتم به چه دلیل یه همچین چیزی گفتم 
۱۷ دی ۹۵ ، ۰۱:۱۶ داداش مهدی
اصلا ضرب‌المثل داریم خاک سرده! اگرهم طاقتش نمیومد الان کلی آدم می‌مردن بخاطر مردن آدمای دیگه! :/
پاسخ:
اجازه دارم بگم ربطشو نفهمیدم؟ :)))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">