بعد از اینکه نوشتۀ پیشین را به پایان رساندم، دلم خواست بازم بنویسم. مطمئنم که بیدرنگ منتشر نخواهم کرد. امروز بدجوری دلم میخواهد بنویسم. دلیلش را هم میدانم. یکی که خیلی خوب مینویسد را یکی دو روز است دارم زیر و رو میکنم. شاید بگویید پس کنکورت چی شد؟ باید بگویم که دیروز تنبل شدم و روزهای پیش خوب بود. امروز هم کمی به گند کشیده شد ولی قول میدهم بقیۀ روز خودم را جمع کنم. فهمیدهام که دردهای آدمهای عادی، بیشتر از اینکه از تنگ بودنِ مغزهایشان باشد، از گشاد بودن نشیمنگاهشان است. هرچقدر هم معمولی باشی، بعضی کارهای خوب را تشخیص میدهی ولی معلوم نیست کِی به آنها عمل کنی. این یک نکته را از کنکور خوب یاد گرفتم و همین یک نکته به هدر دادن پول و زمانم میارزد. به خواندنِ جامعهشناسی بومی میارزد. این جامعهشناسی بومی که میگویم، ایدۀ اصلیِ کتاب جامعه ۳ است. به درسِ پنجم که رسیده بودیم، دبیرمان گفت بچهها، بگذارید از همین الآن روندِ کار را مشخص کنم که درس این درس کمتر گیج بزنید. کلِ مسیر کتاب اینجوری است که اول رویکرد تبیینی را توضیح میدهیم. بعد میگوییم چرا بد است. بهجایش تفسیری را توضیح میدهیم و میگوییم این هم چرا خوب نیست. بعد انتقادی را توضیح میدهیم و آخر هم از دلِ انتقادی میگوییم که چرا به علوماجتماعی بومی-ایرانی نیاز داریم. کلِ مسیر کتاب را اینشکلی در ذهنتان داشته باشید.
آره خلاصه، از کنکور خیلی چیزها یادگرفتم. خیلی چیزها را هم باید یاد میگرفتم ولی هنوز یادنگرفتهام. اما هنوز چهار ماه وقت هست. جای نگرانی نیست. آنها را هم یاد میگیرم. از طریقِ کنکور با گزینهدو آشنا شدم. واقعاً نیازی ندارم در وبلاگم مؤسسه تبلیغ کنم. الآن هم تبلیغ نمیکنم. فقط میخواهم بگویم از گزینهدو چهچیزهایی یادگرفتم. گزینهدو مثل گاج و قلمچی یک مؤسسه کنکور است. اما بنظر من چیزی فراتر از مؤسسه کنکور است. شاید بهتر است بگویم یک مؤسسۀ کنکورِ اصلاحطلب است. نه به معنایِ سیاسیاش، به معنایِ لغوی.
یکی از اصلاحات گزینهدو این است که اسامی رتبههای برتر را نمیزند. گاج و قلمچی اینکار را میکنند، نمیدانم به چه هدفی. شاید افزایش رقابت. ولی گزینهدو میگوید این سیاست را قبول ندارد چون باعث نگرانیِ زیاد میشود. آن پنج درصدی که خوب زدهاند، خوشحال میشوند، انرژی میگیرند، درست. ولی نودوپنج درصدِ بقیه عذاب میکشند. شاید خودشان هم نفهمند ولی دردِ روحی میکشند و توسط بقیه مقایسه میشوند.
در کارنامۀ گزینهدو رتبۀ کشوری و استانی و شهری هست ولی گزینهدو نیازی نمیبیند که عکس و اسمشان را در سایت و کانالش در چشوچالِ بقیه فرو کند.
نمیگویم که همۀ دانشآموزها قبولشان دارند، نه. این دردِ رقابت از موسسهها به بچهها تزریق شدهاست و حالا حتی اگر این موسسهها هم تزریقش نکنند، بچهها تقاضای عکس و رتبه دارند. ولی من با همین یک اقدام عاشقش شدم. با خودم گفتم چه خوب شد اینجا ثبتنام کردی. لااقل پسفردا میگویی یکجایی بودی که کمی بهتر بود. شاید این مسأله، پولهایی که در سیستمِ کنکور ریختی را بپوشاند.
گزینهدو بخشی برای متوسطهاولیها هم دارد: کلاسِ هفتم و هشتم و نهم.
اما سیاستِ متوسطهاول، اصلاً مثلِ متوسطهدوم نیست. بنظرم در دلِ «ارزشیابی»هایی که برای آن دوره گذاشتهاند، یک حرکت ضد کنکوری نهفته است. بهجای اینکه هر دو هفته آزمون تستی برگزار کند، در کلِ سال، هشت نُه تا ارزشیابی برگزار میکنند. آن هم نمره منفی ندارد. روزهایی که وقتم را تلف میکردم، رفتم در سایتشان ببینم دلیلِ این کار چی است. مشاورِ آموزشی میگفت اینکه نمرهمنفی لحاظ کنیم، یعنی کارِ بد را به بچه یاد بدهیم، بعد بگوییم نکُن! اصلاً بچه از ابتدایی هم خودش وقتی سؤالی را بلد نباشد، به روند طبیعی جواب نمیدهد. اما نمرهمنفی گذاشتن برای آزمون، یعنی بهش بگویی اگر غلط بزنی ازت نمره کم میکنیمها! پس الکی جواب نده! بچهای که هنوز شستوشوی مغزی نشده که نمیخواسته الکی بزند. هرچی بلد نبوده را ول میکرده. ولی حالا نگرانیاش بالاتر میرود که غلط نزند. که نمرهمنفی دارد. یک عمر تا کنکور باید تمرین کند که هی غلط نزند. که هر چی را بلد نیست رد بدهد. ولی همکلاسیهای من هنوز این را بلد نیستند. هنوز روی سؤال گیر میکنند. هی میگویم رد بده، وقتت میرود، یکی دو سؤال ارزشش را ندارد. اما بد یادش دادهاند. یادش دادهاند نمرهمنفی دارد. حالا خطای کاذب میدهد. همانها که بلد هست را هم شک میکند. در دامِ بازیِ کنکور میافتد. رتبههای گاجش میآید و اعصابش خرد میشود. گزینهدو را بخاطر این چیزها دوست دارم. اینکه به این سیستم کمک میکند، درست. ولی اگر خوب نگاه کنی، درحالِ اصلاح سیستم است. چیزهای دیگری هم دارد که باید هر کسی خودش کشف کند. شاید بعد از کنکور و قبل از بستن پروندهاش، بیشتر از مزیتها و معایبش برایتان گفتم.
.