قرار نویسی
اون روز که این پست رو خوندم، زیرش کامنت گذاشتم که من هم قراره این کار رو انجام بدم. اون شب رو نتونستم وبلاگ نیام اما تلگرام رو لاگ اوت کردم. تا دوشنبه شب تلگرام تعطیل بود. و وبلاگ هم (هم نوشتن و هم خوندن) باید تا جمعه تعطیل می بود تا بشه 7 روز. اما چند دقیقه پیش بدون اینکه درست حسابی متوجه باشم دارم چه سایتی رو باز می کنم، اینجا رو باز کردم و از اونجایی که نام کاربری و پسوردم سِیو شده ست، فقط دکمه ی ورود رو زدم.
هفته ی جالبی بود. زندگی بدون تلگرام یه چیز دیگه ست. کلا این برنامه ادم رو وسوسه می کنه که چِک کنه! چی رو؟ همه چی!
پیام های گروهو بخونه. پیام خصوصی ها رو سین کنه، جواب بعضیا رو بده و جواب بعضی ها هم نه. عکس پروفایل همکلاسی هاشو نگاه کنه. خلاصه به هر صورتی تلگرام می تونه وقتتونو بگیره اگر ادم با اراده ای نباشید. منم خیلی با اراده نیستم برای همین سعی به هربار لاگ اوت کردن دارم.
پس قرارم این بود که؛
سه روز تلگرام نرم. (4 روز نرفتم)
یه هفته وبلاگ نیام. (6 روز نیومدم)
21 روز یک سایت خاصی رو نباید برم که اتفاقا تو این چند روز بعضی مواقع ادرس رو می نوشتم و بعد یادم می اومد که نباید چکش کنم! (تا الان 6-7 روز)
روز 25 به خودم یک کتاب هدیه میدم :|
این نسخه ای از اون قراره که برای خودم درست کردم.
در این هفته؛
- یه نمره ی فیزیک که یک هفته و نیم قبل امتحان داده بودم و اتفاقا نوشتم که اصلا خوب نمیشم رو دریافت کردم. دقیقا به همون بدی ای بود که تصور می کردم!
- هر شب یانگوم دیدم،البته قبل از این هفته هم می دیدم. یعنی خودم هم در تعجبم چرا این سریال قدیمی روی من تاثیر داره :| با اون قسمتی که تنها مونده بود در دهکده ی قرنطینه شده، اشک هایی هم ریختم :|
- هرشب بعد از یانگوم، از ساعت 9، کتاب خوندم. که معمولا هم غیردرسی بود
- و اکثر درس هام رو قبل از شروع یانگوم تلاش می کردم که تموم کنم. بعد از ساعت 9 اصلا دست و دلم به درس خوندن نمیره. مگر اینکه زیست باشه.
- فیلمِ 500 days of summer رو تماشا کردم و یک کتابِِ کامل و یکی نصفه خوندم.
- بازدیدهای وبلاگم بدتر از قبلش شده :)))
- اکثر اوقات هفته رابطه م با مادر گرمتر و صمیمی تر شد ولی به همون اندازه رابطه م با پدرم سردتر شده. احساس می کنم همه ش تقصیر منه.
و خلاصه اینکه؛ هنوز زنده م، نفس می کشم و می خوام بهتر از چیزی که الان هستم بشم.