سال هشتم قلمچی شرکت کرده بودم. یه شب رفتیم که کتابهای خودآموزی و برنامهریزی رو بگیریم و من بعد از دیدن کتاب خودآموزیش فوقالعاده ذوق زده شده بودم. سفیدِ سفید بود. توضیحاتش رو خوندم و ذوقزدهتر شده بودم. اون سال دل به درس و قلمچی ندادم و کتابها رو زیاد تکمیل نکردم مگر گاهی بخاطر پشتیبانم ولی الان یه مدت کوتاهی هست که دوباره از سر گرفتم. کتاب خودآموزیِ قلمچی به غیر از مقدمه و نکات اولیه چیزی درش ننوشته. سفیده. خودت باید تکمیلش کنی. باید از آزمونهات و تستهای کتابهای کمکیت یادبگیری. از اشتباهات خودتت نکته در بیاری و پیشرفت کنی.
اون سال دل به درس نداده بودم اما یه نکتهای رو از اون کتاب به خاطر سپرده بودم و اون هم نوشتن وضعیتم نسبت به تستها سر آزمون بود. از همون موقع کنار هر تستی که شک دارم یا حتی در آزمونهای تشریحی مدرسه، کنار اون سوال یه خط تیره میکشم. گاهی "شک کم" و "شک بالا" و "اصلا بلد نیستم" و "دقیق" (یعنی اگه متن کتابو دقیق میخوندم میشد به تست جواب داد) هم کنار تست مینویسم. برای بررسی آزمون اونا رو نگاه میکنم و کمککارم میشن.
همونطور که گفتم چندوقته باز از اون کتاب و ایدهش استفاده میکنم. خود کتاب رو برای درس ریاضی انتخاب کردم و یه سررسید رو به عنوان کتابِ خودآموزِ دروس علوم و فنون ادبی و ادبیات که به هم نزدیک هستن برگزیدم. در کتاب خودآموزی، شما باید همهی تستهایی که اشتباه زدید، بعضی سوالهایی که اصلا جواب ندادید (اونهایی که راحتترن)، تستهای که صحیح زدید ولی فکر میکنید مهم هستن یا اینکه موقع زدنش شک کردید (یادگیری ناقص داشتید) و نکاتی که مهم بنظر میاد رو مینویسید.
هروقت کتاب خودآموز رو میبینم ذوق میکنم. از سفیدی و ایدهش خوشم میاد! ایدهش قطعا برای کانون قلمچی نیست و یکی از روشهای خودآموزیه. اما کسی که این ایده رو به من یاد داد قلمچی بوده.
1. پریشب حالِ مادربزرگم بد شد. البته از قبل هم مریض بود و عود کرد. ولی دقیقا نمیدونم مریضیش چیه.
خلاصه؛ همون روز مادرم رفت خونشون و شب برگشت و از حال و احوالش گفت و مثل اینکه خواهر برادرا قرار گذاشتن که هر شب یکی دو نفر پیشِ پدر و مادرشون بمونن.
مادرِ من هم از ساعت 10 دیشب رفت خونشون و من الان نزدیک به یک روزه که مادرم رو ندیدم. البته اون صبح زود اومد ناهار و شامِ امروزو تهیه کرد و دوباره رفت ولی خب من خواب بودم :/
امروز هم بردنش بیمارستان. مادرم اونجاست فکر کنم.
نمیدونم چرا دو روز وقفه انداختن برای بردنش به بیمارستان!
ولی درکل، امیدوارم به خیر بگذره و تموم شه.
2. برنامه ی امتحانی مون تا هفته ی آینده هر روزش پُره و کم کم دبیرایی که امتحان نگذاشتن دارن برای دو هفته بعد رو پُر میکنن :-/
3. چهارشنبه آزمون مرحله ی اول سمپاد دارم و خب احتمالا خودتون واقف هستید که مدرسه ازمون درصد میخواد! درصدِ بالا! و این خیلی برای مدرسه مون مهمه چون براساس این درصد ها و این ازمون های سمپاد میسنجن که مدرسه چقدر باید نیرویِ جدید برای سال جدید بگیره؛ یعنی تا اونجایی که من میدونم، اگر درصد ها خوب نباشه، تعداده ورودی ها کمتر میشه.
4. دقیق نمیدونم، یه جور نمایشگاهی برای فیزیک قراره در دانشکده رشت اجرا بشه که ازمایش های مختلف فیزیک رو انجام میدن. و کلِ افرادی که از مدرسه ی ما قرار بود برن 16 نفر بودن!
برای همین تصمیم گرفتن از یکسری کلاسهای اول متوسطه نفری چهارنفر به قید قرعه ببرن :)) اسم من جزو اون چهارنفری که از کلاسمون قرار برن نبود، ولی یکی از بچه ها چون جمعه قلم چی داره و برادرش بهش گیر داده که نباید بری و باید برای آزمون بخونی (:|)، نمیخواد بره و از بقیه ی پایه ها هم دو نفر دیگه زیاد اومد. به همین دلیل من و بغل دستیم و یکی از هم کلاسیها امروز صبح زودتر از همه رفتیم پولش رو دادیم و گفتیم که اسم ما رو به جای اونا بنویسن :دی
فکر کنم از ساعت 8 صبح تا 5 بعد از ظهر باشه.
الان مهم ترین دغدغه های من؛
یکی سلامتی مادربزرگ
دیگری آزمون سمپاد و زمین شناسی
و آخری اینِ که رشت ناهار چی میدن؟:|:|
به دبیر فیزیک پیام دادم : فلان صفحه ها و تمرین ها رو هم امتحان میگیرین؟ چک نکرده بودید تو کلاس و صفحه ی اخر هم تدریس نشده.
میگه : فردا اصلا امتحان نمیگیرم چون درستون باید کامل بشه !!
میگم : همه دارن میخونن ها! خودتون تعیین کردید
میگه : خیال کردم اون یکی شنبه گذاشتم امتحانو :| عیبی نداره بذار بخونن،برای هفته ی بعد به سودشون میشه -_-
الان موندم واقعا؛ به بچه ها بگم؟ نگم؟
اگه بگم که حرف دبیرم رو گوش ندادم، اگه نگم که اگه بچه ها بفهمن من می دونستم خیلی ضایع هست. از طرفی خوشم نمیاد جلو دبیرم یه ادم خبرچین بنظر بیام. از طرف دیگه اگه فردا برگرده تو کلاس بگه اتفاقا فاطمه به من پیام داد و پرسید، توسط افراد کلاس بازپرسی میشم یحتمل!
ولی اگه حرف قلبیِ منو بخواید، دوست دارم بذارم بچه ها عین خر بشینن بخونن. یه سری ها هم که تقلب برداشتن وا برن.
یه احساس خیلی بد و قهوه ای مانندی دارم.
البته برای من که فرقی نداشت خونده بودم، اما بهتر شد. چون یه هفته دیگه برای خوندن بیشتر وقت دارم، فیزیک جزو درسهایی هست که مشکل دارم.
بعدا نوشت :
اصلا باورتون نمیشه اگر بگم چیشد :))))