وقتی روز به‌ روز بزرگتر می‌شوی

روایت رشد من

فاطمه.ح
متولد 81 ام. اوایل دهه 90 دهه‌هشتادی بودن در این فضا خیلی حس پرافتخاری به بهم می‌داد چون همه یا دهه هفتادی بودند یا دهه شصتی. من از 13-14 سالگی شروع کردم به نوشتن.


روانشناسی را در دانشگاه انتخاب کردم. برخلاف خیلی‌ها که به هوایِ بیشتر شناختن خودشان وارد این رشته می‌شوند، توهمِ کشف خودم را نداشتم.
اما کشف شدم، توسط خودم. هویتم را لابه‌لای درخت‌های خوابگاه خوارزمی کرج پیدا کردم و در مسیر تکراری کرج به گیلان جا گذاشتم.


دوست دارم یک کاری کنم. هر کاری. اینجا کارم نوشتن است و صادقانه بگویم، دوست دارم خیلی خوب بنویسم. هدفم از این وبلاگ از سال 1402 دیگر همین است.

***
به راه بادیه
به راه بادیه
بادیه بادیه
به راه به راه
نشستن باطل
نشستن باطل
باطل باطل
مراد مراد


بایگانی

پیوستن به چالش کتابخوانیِ 95

جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۳:۱۲ ب.ظ
خواندن آخرین پستِ جولیک، به تهیه ی این تصویر منجر شد:

درباره ی کتابهای داخل تصویر به اندازه ی کافی حرف زدم ولی یکی از آنها، "درخت زیبای من"، هنوز برای نوشتن جا دارد!
سه شنبه که این کتاب را خریدم، نیمی از گفتار مترجم را خواندم. اول کمی از خودِ آقای وانسکلوس گفت و بعد هم درباره ی این اثر (و بقیه شان) توضیح داد: این کتاب در سال 1968 به چاپ رسیده و نویسنده آن را در دوازده روز نوشته اما خودش اعتراف کرده "این اثر بیست سال در اندرون من بوده". در همان سال انتشار موفق به دریافت جایزه Roqueti Pinto-Especial شد و صدها خواننده خود را به قدری گریاند -و نیز تا جایی که اشک به چشم آوردند خنداند- که گفته شد بر اثر انتشار آن "مقدار قابل توجهی بر آبهای آمازون افزوده شده"...
به اینجای پیش گفتار که رسیدم، عمیقا تعجب کردم. نه اینکه به زیادتر شدن آبهای آمازون ایمان آورده باشم ولی همچین توصیفی چندان برایم قابل هضم نبود. اگر بخواهم صادق باشم، حتی در دل گفتم به احتمال خیلی زیاد با این کتاب اصلا اشک نخواهم ریخت. اما صبح روز چهارشنبه، موقع خواندن بخشِ سومِ قسمت اولِ کتاب(انگشتان لاغر فقر)، چنان گریه می کردم که مادرم بخاطر خواندن کتاب از من گله مند شد. کتاب، خواندنی بود! واقعا جمله ی دیگری به ذهنم نمی رسد و گذاشتن بخش هایی از کتاب هم به نظرم کار درستی نیامد، شاید چون در کل از اینکار لذت نمی برم یا اینکه خیال می کنم در این کار خوب نیستم؛ یک چیزی بینِ این دو تا.

ضمنا، بعد از ویرایش عکس اولیه و نوشتن اسم کتاب ها، به بقیه ی گزینه های چالش نگاهی انداختم و برای موردی که باید حروف اسم نویسنده مثل من باشد، در سطح اینترنت و البته، فهرست نویسندگان ایرانی و خارجی جست و جو کردم. بعد از ده دقیقه کنکاش، یادم آمد که در نامهای خارجی "ه" و "ح" فرقی باهم ندارند، پس احتمالا نویسنده باید حتما ایرانی، افغانستانی یا هرکسی باشد که در زبانش دو نوع "ه" و "ح" دارند! البته شاید بعدا بیخیال این تفاوت شدم و به H خارجی هم رضایت دادم. فعلا که فرد خاصی برای این گزینه در ذهن ندارم. 
اما برای گزینه ی نویسنده ی ایرانی ای که کتابش در ایران ممنوع باشد، احتمالا یکی از کارهای صادق هدایت را می خوانم؛ مثلا "زنده به گور" که قبلا هم میخواستم بخوانم و نخواندم.
موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۲۹
فاطمه .ح

چالش

کتاب

نظرات  (۱۰)

نمیتونم تصور کنم که کسی در حال خوندنِ کتاب گریه کنه :)) پس سعی می‌کنم بخونمش.
پاسخ:
خب من قبلا چندبار گریه کردن با کتاب رو تجربه کرده بودم و برام عجیب نبود اما این حد از غلو کردن که تو پیش گفتار وجود داشت، با تصویر قبلی من از کتاب فرق می کرد و باعث شد فکر کنم که گریه نخواهم کرد:))
:))
اینکه مثلا تو این سن چطور به کتاب 1984 علاقه داری برام عجیبه. تو این سن بیشتر دوست داشتم کتاب های ژول ورن و هری پاتر رو بخونم. الان هم برادرام هم سن شمان و دقیقا میبینم که همین روال  رو پیش گرفتن. چند وقتی هست که دارن کتاب های هری پاتر رو میخونن. :)
جالبه برام.
خیلی عالی.

پاسخ:
سلام. راستش یه لحظه هنگ کردم چون تو این پست چیزی از کتاب 1984 ننوشتم. البته دو تا احتمال وجود داره: 1.بخاطر کتاب قلعه ی حیوانات که از جورج اورله، علاقه به 1984 رو حدس زدین. 2.پست های وبلاگ قبلی که درش درباره ی1984 نوشته بودم رو خوندین. (یه احتمال دیگه هم دارم: منو با یکی دیگه اشتباه گرفتین)
در هر حال، من به خوندن این کتاب علاقه دارم نه خودش! چون هنوز نخوندمش:| دلیلشم تعاریف زیاده بلاگرا و کتابخونها و کتابیه که از نویسنده ش خوندم(قلعه ی حیوانات) و جذاب بود. 
منم دوست دارم کتابای هری پاتر رو بخونم ولی طولانی ان. طووولانی:| :)))) 
"درخت زیبای من" تو دوازده روز نوشته شده؟
عجب.
پاسخ:
تو پیش گفتارش که یه همچین چیزی نوشته شده. 
اعتراف میکنم موقع کامنت نوشتن فقط حواسم به اسم جرج اورول بود. :))
و اینکه یادم بود چندبار در مورد این 1984حرف زده بودی. 
با اینکه پیر شدم ولی اون گروه قدیمی رو خوب یادمه :)) و اینکه بعضی وقتا این ذهنم یک چیزایی یادش میاد که خودم یادم نمیاد! مثل علاقه تون به این کتاب. و مثل اینکه یادمه برادرتون براتون کتاب عقاید یک دلقک رو خریده بود. و اینکه چایی رو میریزید توی قوری و میذارید روی گاز تا آبش جوش بیاد. و من یکی دوبار به این شیوه چایی دم کردم. طعم جالبی داشت. :))
پاسخ:
که اینطور :)))))

😂😂😂😂😂👍👍👍به به
هری رو اگه شب شروع کنی به صبح نکشیده تمامش می کنی، چون اونقدر قشنگ و هیجان انگیزه که نمیذاریش زمین.
من خودم جلد دوشو تو یه شب تا صبح خوندم.
از حجمش نترس خیلی روان و سلیسه و سریع پیش میری.
فیلماشم اصن جای کتابو نمی گیره و اصلن به دل من ننشستن.
پاسخ:
من چون اول فیلماشو دیدم، رفتن به سمت کتاباش برام سخت شده چون شخصیت ها الان تو ذهنم یه چهره ای دارن و کنار گذاشتتش سخت میشه. البته امیدوارم تابستون اینکارو انجام بدم و بخونمش ولی فعلا درگیر کتابهای فعلی ام :-) ممنون گفتی. 
۰۵ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۰۷ اسماعیل نادری
شازده کوچولو خوبه چون تو ۱ روز تموم می شه دو تا تیک می خوره . 
پاسخ:
آره ولی خب نمیخواستم لیستم تکراری شه :))
۰۸ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۰۷ گروه وکلای پارسای
بسیار خوب
پاسخ:
:)
من الان ویکی پدیای این رمانِ درخت زیبای من، رو خوندم ، فهمیدم که یه‌بار داستانِ خلاصه‌ش رو از رادیو ایران توی برنامه‌ی قصه‌ شب شنیدم :)) یادش بخیر. خیلی قشنگ بود اونی که من شنیدم. بیش‌تر مشتاق شدم کتابشو بگیرم و کامل بخونم :) فقط موندم که اسم نویسنده‌ش رو چجوری حفظ کنم و بگم به فروشنده؟! :دی 
+ میتونم بپرسم ترجمه‌ی چه کسی رو خریدی؟ 
پاسخ:
یا باید خیلی تمرین کنی یا مثل من بگی :)))
قاسم صنعوی 
سلام بعد از مدت ها!
من خیلی از این تبریک های کیلویی خوشم نمیاد، مثلا برای تولد و عید نوروز و چیزهای دیگه که برای من (نه برای بقیه) واقعی نیستند. ولی وقتی می بینم یه نفری کتابای خوب می خونه واقعا مشعوف میشم و به نظرم واقعا جای تبریک داره. خوندن کتابایی مثل بادبادک باز و فلعه حیوانات. تبریک عرض می کنم و آرزوی موفقیت. ان شاالله سال 96 بیشتر بخونید.
ای کاش من هم تو سن شما بیشتر از اینکه ادعا می داشتم، کتاب می خوندم.
پاسخ:
سلام :)
ممنونم، آرزوی بسیار بسیار خوبی برای سال جدیدم بود.
عوضش الان می تونید جبران کنید تا مقدار زیادی :)
راستی من فکر می کردم حداقل 17 18 سال داشته باشید.
تو این سن خوندن این کتابا جالبه. البته من فکر می کنم وقتی بزرگتر شدید و دایره ذهنتون بزرگتر شد باز هم باید بخونیدشون تا افق های جدیدی ازشون یاد بگیرید.
پاسخ:
بخش درباره ی من رو برای این گذاشتم که همچین اتفاقهایی پیش نیاد. :))
دقیقا، خودم هم یه بار که یک مطلب رو بعد از دو سال دوباره خوندم، واقعا حس کردم که چیزهای بیشتری ازش فهمیدم :-/ همیشه فکر می کنم چقدر خوب میشد که اگر بزرگتر میشدم باز هم همین کتابهایی که الان میخونم رو یه دور بخونم. ولی نمیدونم در أینده بهش عمل خواهم کرد یا نه. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">