وقتی روز به‌ روز بزرگتر می‌شوی

روایت رشد من

فاطمه.ح
متولد 81 ام. اوایل دهه 90 دهه‌هشتادی بودن در این فضا خیلی حس پرافتخاری به بهم می‌داد چون همه یا دهه هفتادی بودند یا دهه شصتی. من از 13-14 سالگی شروع کردم به نوشتن.


روانشناسی را در دانشگاه انتخاب کردم. برخلاف خیلی‌ها که به هوایِ بیشتر شناختن خودشان وارد این رشته می‌شوند، توهمِ کشف خودم را نداشتم.
اما کشف شدم، توسط خودم. هویتم را لابه‌لای درخت‌های خوابگاه خوارزمی کرج پیدا کردم و در مسیر تکراری کرج به گیلان جا گذاشتم.


دوست دارم یک کاری کنم. هر کاری. اینجا کارم نوشتن است و صادقانه بگویم، دوست دارم خیلی خوب بنویسم. هدفم از این وبلاگ از سال 1402 دیگر همین است.

***
به راه بادیه
به راه بادیه
بادیه بادیه
به راه به راه
نشستن باطل
نشستن باطل
باطل باطل
مراد مراد


بایگانی

اینگونه ایم ...

چهارشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۳۷ ق.ظ

من این مدلی نیستم. 

همون مدلی که زرت و زرت حال آدما رو خراب می کنه. 

من فقط زیادی محتاطم؛ و این منو ازار میده. 


یه همکلاسی دارم که امسال رابطه مون به طرز عجیبی خوب شده. یه چالش تلگرامی فرستاده بود تو گروه. یکی از سوالاش این بود که دوست صمیمیتون کیه. من همیشه شک داشتم؛ اینکه اگه الان یه نفر، فرقی نداره دختر یا پسر، تو یه رابطه ای ما منه، در چه سطحی هستیم. نوشتم : نمیدونم. 

اون دختره هم با خنده و شوخی بهم گفت خیلی خری که اسم منو ننوشتی. اون دوست خوبیه. ولی از فیلترهای رو مخِ من رد نشده. 

یه روز هم نمیدونم چی شده بود، که داشت میومد منو بغل کنه، من خودمو کشیدم عقب !!!!! اخه موندم واقعا. خب داره بغلت می کنه الاغ :/ اخرشم برای جمع کردنِ قضیه گفتم من از بغل بدم میاد، بوس کن :/


از ابراز علاقه ها می ترسم. از بغل کردن همکلاسیم هراس دارم. یا از حالات هیجانیِ اطرافم. دوست دارم همه چیزو تحت منطقِ چرت و پرتِ خودم بسنجم و انجامش بدم. یه جور لذت و امنیتِ خاطره خاصی میده. دوست دارم همع چیز از فیلتر بگذره. ولی دنیای واقعی اینطوری اتفاق نمی افته و این اعصاب منو خرد کرده :/

شاید بخاطر خاطره ی مزخرف دوران کودکیم باشه البته این چیزا. احساس می کنم رو همه چیز تاثیر گذاشته اون خاطره. 

موافقین ۳ مخالفین ۲ ۹۵/۰۹/۱۷
فاطمه .ح

اینگونه ام

عسل

نظرات  (۵)

۱۷ آذر ۹۵ ، ۲۱:۰۰ علی محمدرضایی
من چندسالی هست که ازاین دوستا ندارم
پاسخ:
حالا مگه چه نوع دوستیه :)) این کلا جوگیریه. یهو دیدی سرم داد هم زد!
کلا کسیو دوست صمیمی حساب نمی کنم :-/

۱۷ آذر ۹۵ ، ۲۱:۲۹ علی محمدرضایی
خب همون دادزدن نشونه ی دوست داشتنه
بازم همون که یکی باآدم صحبت کنه خوبه
پاسخ:
:))) نه البته منظور من از اون نوع داد های خوب خوب نبود. از اون بدهاش!
۱۷ آذر ۹۵ ، ۲۲:۴۸ علیـ‌ تَرین :)
چرا واقعا ؟! :/
اصلا اگه این دوست من بود، روز دوم رابطه میشد دوست صمیمی‌ـم :/ یعنی تموم ویژگی‌ـهایی که ازش متصور شدم،با ویژگی های دوستای قبلیم همخوانی داره! :دی 

بنظرم توی این چالش هایی هست که توی تلگرام دم عید میاد که یکی از سوالاش اینه که "در سالی که گذشت بهترین دوستت کی بود؟!" همین رو بگو! :دی

:/
:)
پاسخ:
:))) خب البته من وجه ی خوبشو اینجا نوشتم. اونور قضیه رو هم متصور شو. 
یه جوری میگی "تموم ویژگی هاش" انگار چقدر ازش حرف زدم😂😂
بالاخره به دوستای قبلیت زنگ زدی؟

نه نمیخوام بگم :-/ با دو تا بوس و بغل که بهترین دوستو نمیشه پیدا کرد. البته به شخصه دنبال دوست پیدا کردن نیستم. ولی داشتن دوست ها برای سنجیدن رفتار خودت چیز جالبیه. 
یکی بیاد منو بغل کنه. باور کنید فرقی واسم نداره آقا باشه یا خانم.
کسی باشه بشینه به حرفهام گوش بده.
پاسخ:
الان که این کامنت ها رو دریافت میکنم میبینم باید برم به درگاه خداوند شکرگزاری بجای بیارم :-/:))
 ولی جدی مگه هیج دوستی از دوران مدرسه و دانشگاه (؟) نیست؟
منم دوستای مدرسه رو بندرت میبینم جز اونی ک هم محله ایمه.
دوستای دانشگاهو ک اصن نگو..فکر کنم اگه تموم شه  نمیبینمشون دیگه.
منم ازین فیلترا داشتم برای همین از مدرسه دوست اونچنان صمیمی نداشتم .منم مث تو نمیدونم.
پاسخ:
آینده ی خودم رو در شما دیدم :))😂

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">