وقتی روز به‌ روز بزرگتر می‌شوی

روایت رشد من

فاطمه.ح
متولد 81 ام. اوایل دهه 90 دهه‌هشتادی بودن در این فضا خیلی حس پرافتخاری به بهم می‌داد چون همه یا دهه هفتادی بودند یا دهه شصتی. من از 13-14 سالگی شروع کردم به نوشتن.


روانشناسی را در دانشگاه انتخاب کردم. برخلاف خیلی‌ها که به هوایِ بیشتر شناختن خودشان وارد این رشته می‌شوند، توهمِ کشف خودم را نداشتم.
اما کشف شدم، توسط خودم. هویتم را لابه‌لای درخت‌های خوابگاه خوارزمی کرج پیدا کردم و در مسیر تکراری کرج به گیلان جا گذاشتم.


دوست دارم یک کاری کنم. هر کاری. اینجا کارم نوشتن است و صادقانه بگویم، دوست دارم خیلی خوب بنویسم. هدفم از این وبلاگ از سال 1402 دیگر همین است.

***
به راه بادیه
به راه بادیه
بادیه بادیه
به راه به راه
نشستن باطل
نشستن باطل
باطل باطل
مراد مراد


بایگانی

بریده کتاب شب‌های روشن

پنجشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۰:۳۵ ب.ظ

ناستنکا خطاب به شخصیت اصلی:

 

《خیلی وقت است که این جور فکرها در سرم می‌آید. ببینید، چرا ما همه با هم مثل برادر نیستیم؟ چرا حتی بهترین آدم‌ها همیشه چیزی را پنهان می‌کنند؟ چرا حرف چیزهایی را که در دل دارند با هم نمی‌زنند؟ جایی که می‌دانند حرف‌هاشان با باد هوا هدر نمی‌رود، چرا چیزهایی را که در دل دارند بر زبان نمی‌آورند؟ چرا ظاهر همه طوری است که انگاری تلخ‌اندیش‌تر از آنند که به راستی هستند، طوری که انگاری می‌ترسند اگر آنچه در دل دارند به صراحت بگویند احساسات خود را لگدمال کرده باشند؟》

 

شب‌های روشن- داستایفسکی 

موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۰۰/۰۲/۰۲
فاطمه .ح

نظرات  (۶)

احتمالا یکی دوتا از خواننده هام و البته خود من، من رو شخصیتی میدونیم که خیلی بدون سانسور حرف میزنه از افکار و عقایدش.

حالا برام جالبه که همین من، کلی حرف سانسور شده توی دلم دارم. همیشه رونالدینیویی پاس میدم (پاس رونالدینیو معروف بود، یه سمتو نگاه میکرد به سمت دیگه پاس میداد برای گمراهی مخاطب)، من هیچ وقت منظورم از حرفام اونی نیست که دارم به زبون میارم. گاهی با خودم فکر میکنم من که انقدر رک حرف میزنم اینم، دریایی از سانسور، وای به حال بقیه.

ترجمه همیشه کژتابی انتقال مفهوم داره. همینکه افکار به کلمه ترجمه میشن کافیه تا این کژتابی به وجود بیاد. پس به نظرم نباید از حرف آدما سعی کرد بعد بدون سانسورشون رو فهمید. باید یه جور دیگه زندگیشون کرد. از طریق حواسی غیر از شنیدن. مثل یک مصاحبه گر روانشناسی که سوالهای چالشی میپرسه و بیشتر به نوع عکس العمل مخاطب نگاه میکنه نه به صرف حرفایی که طرف میزنه. که خودشم میدونه طرف تو مصاحبه 50 درصد دروغ میگه احتمالا!

در کل تو دنیایی که فرستنده ها همه از بیخ مشکل دارن، باید یکم گیرنده رو انگولک کرد. نوع دریافت رو تغییر بدیم به مقصود میرسیم تو شناخت آدما.

(سلام! چون میدونم در جواب کامنت لطف دارید و سلام میکنید :D)

پاسخ:
آره دقیقا:)))

بنظرم با انگولک کردن گیرنده هم زیاد به جواب نمی‌رسیم. حالا شما رو نمی‌دونم، من زیاد آدما رو به اصطلاح 《نمی‌خونم》
سلام.

چون واقعاً لگدمال میشیم با گفتنِ خیلی حرفا و بروزِ خیلی از احساسات!

پاسخ:
خیلی خوب می‌شد اگه یه کسی یا کسایی بودن که جلوشون این حس رو نداشتیم.

به ناستنکا بگو گاهی وقتها نمیشه!

اما داستایفسکی! به نظرم قشنگ ترین اسمی که میشد را برای کتابش انتخاب کرده؛ شبهای روشن!

پاسخ:
:(


آره :)

علت ش را میدانم. غرور. غرور، از پارامترهای مهم معادله محبت است. دقیقا شبیه معامله.

اما پاسخ ش در دو صفحه پایانی هست. اما که می‌گوید، عشق یعنی بیدریغ و بدون در نظر گرفتن پاسخ طرف مقابل. این شکل نگاه، روابط را روشن می‌کند و دل ها را مملو.

پاسخ:
واقعاً اسمش غروره؟
بنظرم خودارزشمندی هم اون وسطا هست... طرف نمی‌خواد خودش رو کوچیک کنه و بیش از حدی که یه نفر محبت بهش میده، محبت بده.

البته این متن وسیع‌تر از صرف محبت بود شاید

چون می‌ترسیم که آسیب ببینیم!

ولی فکر کنم حتی اگه آسیب هم ببینیم بازم ارزشش رو داره.

پاسخ:
دقیقا.
با بعضی آدما آره واقعا

نمی‌دونم داستایوفسکی این‌ها رو طبق چه دیده‌ها و شنیده‌هایی گفته. اما برای من و اطرافیان من لااقل جریان برعکسه. می‌بینم آدم‌هایی رو که در ظاهر افسرده‌اند. دلمرده‌اند و حالی برای زندگی ندارند. ولی اگر واقعیت این بود، اگر همه چیز سیاه بود، آیا می‌شد این طور پیش رفت؟ حس می‌کنم آدم‌ها از چیزی که نشون میدن کمتر افسرده‌اند. و بیشتر خوشحالند از چیزی که نشون میدن.

پاسخ:
سلام. دقیقا فکر میکنم اونم همینو گفته: چرا ظاهر همه طوری است که انگاری تلخ‌اندیش‌تر از آنند که به راستی هستند؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">