وقتی روز به‌ روز بزرگتر می‌شوی

روایت رشد من

فاطمه.ح
متولد 81 ام. اوایل دهه 90 دهه‌هشتادی بودن در این فضا خیلی حس پرافتخاری به بهم می‌داد چون همه یا دهه هفتادی بودند یا دهه شصتی. من از 13-14 سالگی شروع کردم به نوشتن.


روانشناسی را در دانشگاه انتخاب کردم. برخلاف خیلی‌ها که به هوایِ بیشتر شناختن خودشان وارد این رشته می‌شوند، توهمِ کشف خودم را نداشتم.
اما کشف شدم، توسط خودم. هویتم را لابه‌لای درخت‌های خوابگاه خوارزمی کرج پیدا کردم و در مسیر تکراری کرج به گیلان جا گذاشتم.


دوست دارم یک کاری کنم. هر کاری. اینجا کارم نوشتن است و صادقانه بگویم، دوست دارم خیلی خوب بنویسم. هدفم از این وبلاگ از سال 1402 دیگر همین است.

***
به راه بادیه
به راه بادیه
بادیه بادیه
به راه به راه
نشستن باطل
نشستن باطل
باطل باطل
مراد مراد


بایگانی

She'r 4

سه شنبه, ۲۲ تیر ۱۴۰۰، ۱۲:۳۶ ب.ظ

صدای دوستی است
صدای آن جیرجیرک تنها
که بی‌کس می‌زند کسی را صدا 
صدا صدای درد است، صدا صدای آخ 
صدا صدای کمک خواستن در سکوت فضا
 و جیرجیرک اینجاست،
کنار درخت‌های سبز 
کنار بوته‌های پر علف 
هوا هوای خواستن است
کمک
داد
فریاد 
یکی جیرجیرک اینجاست 
پر از تمنای دوست داشتن است 
و این صدا
این صدا... 
صدای دوستی
صدای کمک خواستن است

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۰/۰۴/۲۲
فاطمه .ح

نظرات  (۳)

زیبا بود. =)))))))

پاسخ:
ممنونم
۲۲ تیر ۰۰ ، ۲۰:۰۹ مترسک هیچستانی

چقدر حال و هوای شعرای سهراب رو داشت ولی واضح بود حاصل تفکر خودته نه اینکه کپی از شعر دیگری باشه؛ خلاصه بگم اثر انگشت داشت و طبیعتاً منحصر به فرد :)

پاسخ:
چه تعریفی... متشکرم
آره خیلییی سهراب رو دوست دارم، بعید نیست حالش بیاد تو شعرام
۲۳ تیر ۰۰ ، ۰۲:۵۹ آقاگل ‌‌

من کلی بالا و پایین رفتم، اما نگرفتم شعر از خودته؟ :)

اگر آره که دست‌مریزاد بابا.

پاسخ:
عهههه، بنویسم یعنی از خودمه؟
آره مال منه ^-^
مرسی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">