وقتی روز به‌ روز بزرگتر می‌شوی

روایت رشد من

فاطمه.ح
متولد 81 ام. اوایل دهه 90 دهه‌هشتادی بودن در این فضا خیلی حس پرافتخاری به بهم می‌داد چون همه یا دهه هفتادی بودند یا دهه شصتی. من از 13-14 سالگی شروع کردم به نوشتن.


روانشناسی را در دانشگاه انتخاب کردم. برخلاف خیلی‌ها که به هوایِ بیشتر شناختن خودشان وارد این رشته می‌شوند، توهمِ کشف خودم را نداشتم.
اما کشف شدم، توسط خودم. هویتم را لابه‌لای درخت‌های خوابگاه خوارزمی کرج پیدا کردم و در مسیر تکراری کرج به گیلان جا گذاشتم.


دوست دارم یک کاری کنم. هر کاری. اینجا کارم نوشتن است و صادقانه بگویم، دوست دارم خیلی خوب بنویسم. هدفم از این وبلاگ از سال 1402 دیگر همین است.

***
به راه بادیه
به راه بادیه
بادیه بادیه
به راه به راه
نشستن باطل
نشستن باطل
باطل باطل
مراد مراد


بایگانی

ششم: آنچه دنبالش می‌گردم

دوشنبه, ۲۸ تیر ۱۴۰۰، ۱۲:۵۴ ب.ظ

یکی از محرک‌های اصلی من برای اینکه تلاش کنم آدم خوبی باشم، نفس خواستن همین مسأله از دیگران است. می‌گویند هر آنچه در جستن آنی، آنی و این حرف‌ها.

 با این حال در واقعیت زیاد این مسأله اتفاق نمی‌افتد. کسی که آدم کتابخوان دوست دارد خیلی وقت‌ها خودش کتابخوان نیست. یعنی منظورم این است که اگر خود عمل را انجام بدهم واقعا به همان 《آن》می‌رسم. اما آن روزهایی که فقط دوست داشتم رفقای اهل فکر داشته باشم و با این‌حال به زور کتاب می‌خواندم، نه خودم آن می‌شدم و نه آنی را میافتم که دوست داشته باشد با من طرح دوستی بریزد. خیلی‌ها آدم متفکر، ورزشکار، بااخلاق، خانواده‌دوست و ... می‌پسندند ولی به خودشان که نگاه کنی عموما منطبق با این‌ها نیستند.

باید بازتابی باشم از همان آدمی که دلم می‌خواهد ملاقات کنم.

این کار واقعا سخت است. خیلی سخت. اما تنها راه موجود برای جذب کسانی‌ است که دلم می‌خواهد ملاقات کنم. دلم می‌خواد رفیقم آدم مستقل و باعرضه‌ای باشد؟ باید مستقل و با عرضه بشوم. خواه ناخواه به محیط‌هایی می‌روم که این جور آدم‌ها هم آنجا هستند؛ چون در مسیرش‌ام.

آدم صادق دوست دارم؟ خب... چه خواسته بزرگی... مجبورم صادق باشم. این هم خیلی سخت است.

بعضی وقت‌ها اینجور آدم‌ها را در زندگی می‌بینم ولی حس می‌کنم جرقه‌ای بین‌مان نیست که بخواهیم رفیق شویم. چرا؟ چون آن‌ها خودشان‌اند و من بازتابی از خواسته‌هایم نیستم.

موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۰/۰۴/۲۸
فاطمه .ح

نظرات  (۱)

با حرفایی که زدی موافقم. اما یه جمله‌ای رو اخیرا توی یه کتابی می‌خوندم، که حرف جالبی می‌زد. خود جمله رو یادم نیست. ولی فحوای کلام نویسنده این بود: (اگه درست یادم باشه!)

"تو را برای این دوست دارم که مانند من نیستی"

پاسخ:
قابل درکه ... کپی برابر اصل نمی‌خوایم باشیم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">